صحبتی ندارم، جمعه شاید برام روز بزرگی باشه نمیدونم.
چیزی نمیخوام بگم بعدا حتما میام
درباره رهگذر عوضی پست قبل هم بگم که به حسام ایمان آوردم :)))))))))
واشنا تو همیشه بامن بودی و مواظبم، هیچ وقت تنهام نذار.
اره من بازم حالم بده هی افسردگیم برمیگردهبا خودم فکر میکنم اصلا مگه من هیچ زمان بوده که افسرده نباشم؟اصلا مگه افسردگیم هیچ وقت رفته؟همیشه بوده،تنها چیزی که همیشه همراهمه بهم چسبیده و خاطر منو خیلی میخواد و البته دوست داره منو ب*ا بده همین افسردگیه.
دیگه روم نمیشه بگم واشنا فلان کن فلان نکن،واشنا من میخوام باهات قهر کنم واشنا من دارم دیوونه میشم اینو متوجه ای؟
و همونطور که میدونستم واشنا من رو تنها نمیذاره!و ابراز علاقه به واشنا خیلی خیلی شیرینِ؛
ای مهربون به شکلی که قبل ها جواب هلپ هام رو دادی اینبار هم اینکار رو بکن.
+کتابِ "آیین دوستیابی" رو دیشب شروع کردم صفحه ی 21 م و اصلا عجله ای برای خوندنش ندارم.
دیگه اينجا هم راحت نیستم،اینگار وسط خیابون چهارزانو زده باشم!هرلحظه ممکنه یه خودرو بزنه بهم و بمیرم.ولی مردن قشنگ تره تا خورد شدن غرور.مهرت داره از دلم میره و خودم خوووب میفهمم،نمیتونم بگم چه آسون مهرت رفت،چون آسون نبود،برای من آسون نبود اما برای تو فکر کنم از هرکاری توی دنیا آسون تر و بی اهمیت تر بود،مثل در اوردن جوراب از پات و پرت کردنش یه جایی که مهم نیست کجاس.همون روزی که میوت نوتیفیکیشن ت کردم فهمیدم تموم شدی برام،کی باورش میشه من همون
دیشب همین موقع ها بود که "غرور و تعصب"رو شروع کردم،اطلاعات زیادی راجب این کتاب نداشتم و ندارم این مدت خیلی همه چی بهم ریخته تر از قبل شده به شکلی که وقت نکردم بیام بنویسم که کتاب رو خوندم و تموم شد،ولی حس میکنم خیلی از حجم کتاب کم کرده بودن!توی مهمونی خوندمش کتاب ملایمی بود.کتاب خوندن توی اون فضای مزخرف بهترین کار بود.وقتی رسیدم خونه اونقدر خسته بودم که فقط خوابیدم،امروز عصر هم با م.ش رفتیم بیرون قبلش هم به سر قرارم با همون دوستش رفتم و واقعا
و بلاخره دیروز اینگار که اجبار باشه به سرِ قرارم با ژینو رفتم.
کتاب"رویا در شب نیمه ی تابستان" از ویلیام شکسپیر،رو بهم هدیه داد،با یه چیزی که شبیه جاکلیدیِ و با رزین و پوست گردو و یه کم خرت و پرت درست شده بود.
اگر ف.ح اونجا نبود احساس خوبی نداشتم،واشنا رو شکر کردم که حداقل گاهی اون رو کنار خودم دارم.
یکم شیطنت کردیم و خندیدیم و مثل اکثر اوقات هیچ چیز خوردنی و نوشیدنی و غیر خوراکی تهیه نکردیم.
سینما اونقدر شلوغ بود که از کنار باجه تا کنار درخت های
اوضاع؟نابسامان.حال و احوال؟در پویش امید.دمای دست و پا؟سرد همراه با لرزش.دایره ی دغدغه ی فکریم کوچولوتر شد واشنا به م.ش کمک کنه که باعثش شد،اصرارهای اون باعث شد انجامش بدم و راضیم،یکم دلم شکست فقط یکم چون قبلنا خیلی بدترشم دیده بود و خب این خودش یه پوئن مثبته.من امیدوارم و این امید مثل همیشه منو زنده نگه میداره امید به آینده.
این روزا کلا درگیر پازل و خیالبافی هامم.
در هیچ کتابیُ جز کتابای انگلیسی باز نکردم!یه چندتا کتاب هست که خیلی دوست دارم تهیه شون کنم،مربوط به کلاسامن،پازل دیگه داره تموم میشه،نه از اینکه بابا میگفت پازلِ مسخرس نه از اینکه خودش داره کاملا همراهیم میکنه تا کامل شه حتی بعضی اوقات که حوصله نداشتم اون صدام زد که بیا پازل رو حل کنیم.
واشنا عادت دارم به اینکه بهت بگم که بهم مهربونی کنی،مهربونی کن،باشه؟
امروز میخواستم بیام اينجا و به طرز شدیدی احساساتم رو محاکمه کنم و تمام مشکلات زندگیم رو بندازم گردنش.
نمیتونم بگم GPS درونیم(احساس) خوب عمل نمیکنه،واقعا خیلی وقتا حسابی کمک کننده بوده تا به الان خیلی کم اشتباه کرده.نمیدونم چرا این روزا اصلا نمیتونم روش حساب کنم یعنی میدونم چرا اما نمیخوام قبول کنم که اشتباه عمل کرده،پریشب شماره تلفن باب رو از مخاطبین تلگرامم پاک کردم در صورتی که هیچ اطلاعی از موضوعاتی که دیشب افتاد یا قرار بود بیوفته نداشتم
من میام هی براتون از خستگی و بدبختی میگم و شماها هی به روی خودتون نمیارین،یادتونه خیلی وقت پیشا میگفتم ژینو همش منو از غر زدن وا میداره و یه طورای take it easy زندگیمه؟یادم نیست بهتون گفتم که اون رابطه تباه شد یا نه.اما الان یاد اون روابط افتادم،هیچ وقت به صورت جدی به قطع رابطه م با ژینو فکر نکرده بودم،در حقیقت این قطع ارتباط با تحول های خیلی بزرگی همگام شد و میتونم بگم واقعا همه چیمو بهم ریخت،احساس حقارتی که پرم کرده بود و دردی که همراه این پوچی
"pin ش کنی بالای لیست.هی حرفش شه.اولین suggested سرچ اینستاگرامت".
خسته تنها و تحت فشارم نمیدونم دقیقا چیه که اذیتم میکنه،خیلی تعدادشون زیاده اما از همه شون مهم تر روابط عاطفیه مگه نه؟
امروز از سایت شماره 3 که بیرون اومدم هوای سرد و بادی که میومد روحم با خودش برد،بعد از هشتا قدمی که به سمت سالن برداشتم روحم نشست سرجاش.
پریشب راس ساعت سه از خواب پریدم نمیتونستم نفس بکشم اولین باری نبود که این اتفاق میوفتاد اما شدت ترسش هیچ فرقی نداشت،از طرفی تهوع و س
خیلی ناناحنم و هی میخوام به روی خودم نیارم و بگم بابا چیزی نشده که،باطری تلفنم رو به اتمام اما باید یه چیزایی رو بنویسیم اول صبح،دانشگاه فنی حرفه ایه شهرم درحال ساخته و خوب به نظر میاد،نمیفهمم چرا باید اینقدر بدشانس باشم که رشته ای که میخوام رو نداره،تبدیل شدم به یه ادم پیگیر کَنه کلاسای ccna رو مرکز استان توی دانشگاه رایگان برگزار میکنن اما پیش زمینه ش + network دیگه خودتون تا تهش رو برید که تو مغزم چی میگذره و چی میخوام.بابِ لعنتیه لعنتی مدام ی
اومدم بگم اصلا پایان کتاب جذاب نبود!همیشه گفتم از اینکه مفصل یه کتاب نقد و بررسی کنم فراری م و ناتوان.
نوشته ها فقط برداشت من از کتابِ نه چیزی بیشتر؛
موضوع کتاب "زهیر"مربوطِ به یک نویسنده مشهور فرانسویِ که همسرش به طور ناگهانی ترکش کرده و شوهرش رو در سردرگمی قرار داده،توی کتاب تاجایی که به خاطر دارم اسمی از نویسنده برده نشد!و این باعث شد فکر کنم اتفاقات مربوط به خوده پائولوِ!
یه کتابِ پیچپیچی بود برای من D: خوب بود اما نه اونقدر که بگم برید و بخ
شانزدهم که نتایج اومده خیلی خوشحال شدم،اونقدر تعجب کردم که به کلی وبلاگ رو یادم رفت!
فکر کنین اولین اولویت تون اوکی شه،خیلی حس خوبی بود،به قول پدرم بعده شادی کردن و جشن گرفتن استرس اومد سراغم و یه مقدار ترس،از اینکه باید با خودم چی ببرم چیکار کنم فلان وسیله فلان چیز.
جای خوب مسئله این بود که یکی دوتا دوست رو اونجا دارم و یه سری اشنا هم دارن همزمان بامن به اونجا میرن،تونستم یه سری اطلاعات راجب شرایط اونجا به دست بیارم.
خدا روی منو دیده بود که
این روزا خیلی آشفته م آشفته و پریشون،از چهرم میباره غم رخنه کرده تو سلول سلولم تو وجودم تصور کنین کلی از وقتی که زیر چشمام چاله ایجاد شده بود میگذره و خوب شده بودم بازم برگشت. من دوسِت دارم درسته که این مِهر به این سادگیا ولم نمیکنه و بیشتر از این حرفا دمار از روزگارم در میاره اما مطمئنم این غما اگر نکُشَتَم آدمم میکنه ارزش آدما اندازه تایمیه که بهشون فکر میکنی خیلی با ارزشی،با ارزش بودن جذابه نه؟تو چی میفهمی از اینا =)چند بار بهتون گفتم به
اينجا جایی است اسرار آمیز که تنها سازنده اش از وجودش مطلع است. اينجا جایی است برای تمرین. متن های توی این وبلاگ را کسی جز نویسنده اش نمی خواند و قرار نیست هیچ وقت بخواند. این متن ها تنها برای تمرین نویسندگی نوشته می شوند. نویسنده ی متن ها اينجا دیگر قرار نیست قبل از ارسال هر پست به این موضوع فکر کند که آیا متنش کسی را ناراحت می کند یا به اندازه کافی قشنگ نیست و ارزش خواندن دارد یا نه. اينجا نویسنده تنها می نویسد. کاری که عاشقانه دوست دارد.
این پست شاید اصلا جذاب نباشه،گرچه بقیه ی پست ها هم جذاب نیستن!"سووشون"رو خانواده برام از تهران خریدن،تعریفش رو از چندین نفر که با سلایق شون خوب آشنا نبودم شنیدم،من از نویسنده های ایرانی کتابای خیلی کمی خوندم،علاقه حکم میکنه دست به خریدِ چه سبکی بشیم و من مطمئنم الان تایم مناسبی برای خوندن سووشون نیست!.
23 صفحه با فونت خیلی ریز و عذاب دهنده از سووشون رو عصر جمعه خوندم،سیمین خیلی یه طوری مینویسه!حسش عجیب غریبه کلا سبک خاصی بود شاید چون خیلی کتا
خیلی وقته که اون ریلکس بودنه اون الکی شاد بودنه و اون حسه خوبه پر زده رفته.آدم چشم میبنده و باز میکنه میبینه شت!چه قدر همه چی عوض شده!عوض؟نه بد شده.اینقده خودمو خسته میکنم که تا یه جا ثابت میشینم بدنم ذوق ذوق میکنه و از شدت کوفتگی بی حس میشه،شبا تا سر رو بالشت میذارم درد توی پاهام مثل مسکن عمل میکنه.اولین امتحان از این ترم دیروز بود،پیاده رفتم سمت خونه ی اَ.خ نزدیک خونه شون که رسیدم دیدم داره از پالای راه پله طبقه دوم نگام میکنه صدام زد،گفتم بی
اومدم امروز به صورت مستقیم و جزئی دردودل کنیم،اون پاستیلا(sugarbearhair) بودن که یکی دو سال تو کف شون بودیم آبی رنگ بودن،خانومای خارجی اکثرشون تو پیج شون تبلیغشو کرده بودن!اینقدررر داغونم که امروز فهمیدم ویتامین مو هستن،میخورن که موشون تقویت شه!قیمتشم34.61$اگر اشتباه نکنم تا برسه به دستت از آمریکا یه چیزی حدود 700 هزارتومن(سرچ کنید بازم)میشه،کسی میخواد موهاشو تقویت کنه؟=)
جونم براتون بگه که bubble mask میخوام،یعنی خیلی وقته تو کفشم خصوصا اون مارک هنگ کن
بدتون نمیومده از زندگی؟شما چقده قوی این!من خودمم نمیدونم دارم چه غلطی میکنم اصلا چمه چی میخوام چرا اینطوری ام میخواین بگم مثلا توی یه روزم چیکار میکنم؟کاش حوصله داشتم واستون الگوریتمشو میکشیدم.اگر روز تعطیل باشه که یا خیلی میخوابم یا نمیذارن خیلی بخوابم و خب کل روز رو یا روی مبل دو نفره میشینم و میخوابم و تلفن به دست چت میکنم و وول میخورم توی اپلیکیشن ها و غر میزنم و اگرم حالم خوب باشه شاید یه غذایی هم درست کنم این روزا به علت کاروبارای هنرس
ای نازنین، ای نازنین در آینه ما را ببین
از شرم این صدچهرهها در آینه افتاده چین
از تندباد حادثه گفتی که جان در بردهایم
اما چه جان دربردنی دیریست که در خود مردهایم
ای نازنین، ای نازنین در آینه ما را ببین
از شرم این صدچهرهها در آینه افتاده چین
اينجا به جز درد و دروغ همخانهای با ما نبود
در غربت من مثل من هرگز کسی تنها نبود
عشق و شعور و اعتقاد کالای بازار کساد
سوداگران در شکل دوست بر نارفیقان شرم باد
هجرت سرابی بود و بس خوابی
سلام اتفاقایی که این چند روز افتاده یکم عجیب غریبه و من نمیدونم از کجا باید شروع کنم یه سریا رو سانسور میکنم،میدونین چی حرص دراره؟هرکس و ناکسی صفحه ت رو بخونه جز اونی که باید،یا اگر میخونه به روی خودشم نمیاره باید یه فکری بکنم واسه این قسمت از چیزایی که حرصم میدن.دیروز عصر با ف.ح و م.ش رفتیم بیرون،قبل اینکه م.ش بیاد با ف.ح تا نزدیکای مدرسه ی بچه های معلول ذهنی راه رفتیم :| واقعا معلول ذهنی ماییم یا اون بیچاره ها D:
راهمون سمت سینما کج کردیم اون
4روز از ناب ترین روزهای عمر 23ساله ام را تنها در اتاق406، بلوک2، خوابگاه شوریده گذراندم. تنها موزیک گوش دادم. تنها غدا پختم و تنها غدا خوردم و تنها فاز یک پروژه را به جاهای خوبی رساندم. تنها هر شب 2کیلومتر را در سالن ورزش دویدم. تنها برای خودم چایی ریختم و تنها فیلم دیدم. از فردا که خوابگاه شلوغ میشود برای این سکوت و تنهایی دلم تنگ میشود. سال ها بعد شاید خنده ام بگیرد از این دلخوشی های کوچک این روزها ولی در این لحظه همه چیز برای من در بهنیه ترین حال
همون برنامه کتابخوانی کار دستم داد
همیشه از خواندن کتاب پی دی اف بدم میومد.
ولی از مواهب کرونا عادت دادن من به خواندن کتاب پی دی اف و گوش دادن فایل صوتی کتاب بود
این کتابها برام عالی بود
خیلی معرکه بود
خدایا خودت میدونی بعد این همه شب که هی دل دل میکردم بیام اينجا بنویسم
چرا امشب اومدم اينجا
خدایا امیدم به توست
تنها تو را دارم و تنها از تو میخواهم
آمین
❤️از معلم هندسه پرسیدند عشق چیست؟گفت: نقطه ای که حول محور قلب میگردداز معلم تاریخ پرسیدند عشق چیست؟گفت: سقوط سلسلهی قلباز معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟گفت: پاکترین احساساز معلم علوم پرسیدند عشق چیست؟گفت: عشق تنها عنصری است که بدون اکسیژن میسوزداز معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست؟گفت: عشق تنها عددی است که هرگز تنها نیست❤️از معلم شیمی پرسیدند عشق چیست؟گفت : عشق تنها اسیدی است که درون قلب اثر میگذارداز معلم فیزیک پرسیدند عشق چیست؟گفت:
تنها ترین تنها هستم سکوت تاریک سرد در جاده ای بی انتها تاریک حتی جلوی پایم را نمی بینم از برداشتن قدم میترسم میترسم از قدم زدن چندسال هست میدوم پاهایم خسته رمق ندار م نرسیدم به انچه که دنبالشان دویدم محو شد از نظرها هرچه بو د تموم شد دنبالش/بروم سکوت همه جا را گرفته سکوت سرد و تاریک شیوا رها تنها تنها
تنها ترین تنها هستم سکوت تاریک سرد در جاده ای بی انتها تاریک حتی جلوی پایم را نمی بینم از برداشتن قدم میترسم میترسم از قدم زدن.
چندسال هست میدوم پاهایم خسته رمق ندارم. نرسیدم.
به انچه که دنبالشان دویدم محو شد از نظرها هرچه بود تموم شد.
دنبالش بروم سکوت همه جا را گرفته سکوت سرد و تاریک شیوا رها تنها تنها .
تنها،تنهایی را احساس میکنم، میان احساس های خموش دریایی که در جزر و مدّ احساس ها،احساس خویش را گُم کرده اندتو تنها بمان!تا وقتی که به خودت ملحق شوی،تنهایی ام راشریک نمیخواهمتو از خودت میگریزی ومن از تو به توفکر نکن مزاحمت هستمتنهایی استدر گرداب احساس تو از مناز خودت رفته ایو من تنهایی هایم (احساساتی که در اطرافم به من القا میشوند را)قایم میکنمتا تو از بزرگی این گرداب بیش تر مترسیتا تو تنها،تنهاییم بمانینه تنها،یک تنها
سلام
برای یک شب اومدم خوابگاه.هوای اينجا بر خلاف شهر خودم خیلی خوبه.لاقل شب های خنکی داره.اينجا کسی رو نمیشناسم دیگه و از کسایی که هم میشناسم دوری میکنم.
دیشب کم خوابیدم و از صبح زود بیدار شدم تو راه بودم و بعد هم کلی راه رفتن و راه رفتن.زینب رو بعد یک ماه دیدم و حرف زدیم از همه چیز و بیشتر از اینده.حرص خوردیم که امسال تنها میره تهران و من هم نیستم باهاش که با هم همه جا رو بگردیم.
صبح که میخواستم راه بیفتم دلم راضی نبود.پر از حس بد بودم بابت این
امروز خوب یادم اومد دوران تنهاییم رو!همش با خودم میگفتم چرا زدم یزد؟چرا میخواستم برم یه جایی دور از خونه؟فراموش کرده بودم چه حالی داشتم،به کلی از یاد برده بودم اوضاع زندگیم رو =) زندگی من زمانی که داشتم تصمیم میگرفتم از اينجا برم یکم با زمانی که از اينجا رفتم فرق داشت،نمیشه گفت یکم چون مقدارش خیلی زیاد بود،من تنها بودم تنها توی حال خودم با کلی حال بد و فکرای منفی و افتضاح.
من توی خوابگاه تنها نیستم!من توی خوابگاه یه آدم دیگم هرچقدرم که سخت بگ
اينجا یه وبلاگ عمومی نیست، پس اگر شما مخاطب این پیام هستین
سلام
میدونم که تعجب کردین خب من چند بار دیگه تلاش کردم تا مجدد بتونم با شما صحبت کنم ولی هر بار به در بسته خوردم. و تنها راهی که برام باقی موند اينجا بود. من تک تک این سطر ها رو اينجا امیدوارانه نوشتم و مطمئنم که اگه صلاح باشه به شما میرسه خانم دکتر.
در پناه خدا
در خانه ی جان ما سراپا رقص استاينجا چو شدی بدان که اينجا رقص است
غم را سر هر صبح به قصّاب دهیمدر مسجد ما نباشد حاشا رقص است
صوفی نکند تحمّل این شادی هازاهد نکند فهم چه با ما رقص است
هر کس چو یکی دگر به این در آمدگفتیم برو که بزمِ تنها رقص است
صد حیرت از این جمعیت بی خویشانما یک نفریم و یک به غوغا رقص است
ای عقل چو یک پیاله با ما باشیبینی که تمام کار دنیا رقص است
گفتند چنین که کار تقوا زار استگفتیم چنان که کار تقوا رقص است
حلمی سر عاقلان به بالا می
برگشتم خانه. همین چندروزی که تنها تصور این را در ذهنم میپروراندم که اينجا شاید بیشتر خانه من نباشد، خانه را به هیئت غریبهای درآورده و اتاقم را یک مهماننوازی تصنعی، اتاقی که پناهِ همیشگی من، شرط اولیه من برای با خودم تنها بودن، بوده.
کافیست بدانی همهچیز نهایتا -و بالأخره- موقتیست. تا دیگر همه چیزها خاصیت خودشان را از دست بدهند، خصوصیات و چهره و هیئت خود را از دست بدهند یا مدام در دلهرهای کُشنده در تبدیل باشند، تا دیگر دستآویزی ن
گاهی هم لازمه با خودت تنها باشی تنهای تنهای تنها که وقتی میری سرکلاس بشینی یه گوشه اون ته و هیچ کس کنارت نباشه که توی سلف تنها بشینی و توی ساعتای بیکاری بری بشینی لبه ی همون پنجره که پاتوق همیشگیه و موقع برگشتن تو بارون و زرد و نارنجیای پاییز که تو دانشگاه تهران خوشگل تر از همه جاس با خودم قدم بزنم و آهنگ گوش بدم و مترو خلوت و بی سروصدا باشه و وقتی میرسی خونه هیچ کس منتظرت نباشه و خونه بوی قرن ها تنهایی بده و تنها چیز تازه و خوش رنگ و لعابش گلای
میخواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود
عشق تنها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نقطه زمین شانههای پدر بود
بدترین دشمنانم خواهر و برادرهای خودم بودند
تنها دردم زانوهای زخمیام بودند
تنها چیزی که میشکست اسباببازیهایم بود
و معنای خداحافظی،تا فردا بود!
حسین پناهی
مهر که تمام بشود انگار مهربانی را هم با خودش می برد.
البته برای کسی که مهربانی می بیند نه برای منی که نه تنها مهربان نبود بلکه نامهربانی هم دید .
و نه تنها تمام نمی شود بلکه هم انگار آغاز ماجراست.
پ.ن:
آره پیام داده بودم . ظاهرا خیلی علاقه ای به ارسال نظرات نداره اينجا
بگذریم .
من از یک و ربع تا حالا که دو و چهار دقیقهست ،۱۳دفعه فقط اومدم اينجا و یه چیزایی نوشتم و بعد انصراف رو زدم رفتم بیرون.سه تا هم مطلب رو ذخیره تو پیشنویس کردم که میدونم اوناروهم یا پاک میکنم یا کپی میکنم تو نوتهام از بس که هرچی میخوام اينجا بنویسم صدبار از خودم میپرسم خب که چی؟سه بارم بی دلیل رفتم تو تلگرام که مثلا دوستی چیزی برام باقی مونده باشه که بهش بگم ببین من یچیمه ، بپرس چطه؟ بعد فهمیدم ما بعضیهامون واقعا گند زدیم ، ما خیلی بد تنهایی
* پیرمردی تنها در یکی از روستاهای آمریکا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش بود که می توانست به او کمک کند که او هم در زندان بود .پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد : "پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو این
تنها پادتن تنهایی،در آغوش گرفتن تنهایی است.تنها پادتن ترسدر آغوش گرفتن ترس است.و تنها راه رهایی از رنج،روبرو شدن با آن و پذیرفتن آن.تا زمانی که از عمیقترین دردهایت فرار کنی،التیام نخواهی یافت.دنیا جای رنج است اما جای رنجیدن نیست و امید بدون خوشبینی تنها راه زنده ماندن در این سیاره است
لیتل الان درکت میکنم
هیچوقت فکر نمیکردم توی خونه مامانبزرگم تنها بشم
البته من خوشحال میشدم ولی خب الان حس خاصی ندارم
خدایی فهمیدم این همه ادم رفتن حسین اباد خو منم بیدار میکردید:(
این دلسوزیه به نظرت الان؟
منه بدبخت تنهای تنها
توی این دوره زمونه خراب(حالا خوبه در حالت عادی در حال تلاش کردن براس تنها موندن توی خونه م:)
یه عالمه فیلم دارم که نگا کنم هاهاها ران بی تی اس دان کردم
ولی حوصله ندارم
به دوستام بزنگم؟؟(شارژ ندارمتنکیو گاد:|)
Kash
#RezaBahram
کاش راه دوری بین ما بود
کاش سرنوشت ما جدا بود
از تو فکر من رها بود
گر ندیده بودمت ای یار
عشق دیدی خانه ات خراب است
عشق هرچه گفته ای سراب است
این چه حق انتخاب است
که ندارم خبر از دلدار
تو همانی که رگ خواب مرا میدانی
تو همانی که به درد دل من درمانی
باورت کردم و گفتی تا ابد میمانی
دیدی آخر که تو رفتی و من اينجا ماندم
دیدی که آخر ز پرواز دلت جا ماندم
تنها یار بی کسی ها دیدی آخر تنها ماندم
دل توبه کردی و شکستی دل
با چه رویی عاشق هستی
تو امی
چه ای کاشی شده زندگی من!
ای کاش هایی که باعث میشن هزار بار بخوام ۳ساله بشم
اینکه ای کاش تنها دغدغه ام
خریدن عروسکی بود که از پشت ویترین بهش نگاه میکردم و قول مامان که برات میخرم.
ای کاش تنها ترسم
آن لولو خور خوره ای بود که زیر تختم قایم شده بود و باعث شد هیچوقت شبا اون زیرو نگا نکنم.
ای کاش تنها دروغم
این بود که بگم شکلات رو میزو من نخوردم.
ای کاش تنها دردم
این بود که دوست صمیمیم دیگه همسایه ما نیست.
و صدها ای کاش دیگه که ای کاش،ای کاش نبودن
تنهای تنها نشستم گوشه ی یکی از اتاقهای خونه ی مادرم
هیچکس نیست.
مامان بابا چن روزی میشه که عازم سفر حج شدن.
من روزها میام اينجا یه دستی روی خونه میکشم و به گلها آب میدم و راه به راه چای درست میکنم و میگذارم جلوی هرکی اومد اينجا تا حس غربت نبودن بابا مامان رو کمتر حس کنن.
چهل روز ،خیلی زیاده ،خیلییی
ولی به هرحال باید تحمل کرد
ان شاء الله که سفر خوبی داشته باشن،نه فقط بابا مامان من که همه ی حاجی ها.
تنها ماندن در خانه
تنهایی بخاطر خودیی
هر وقت تنها میشم
دیدن فیلم های مستهجن مبتذل در خانه
یواشکی فیلم دیدن
تنها تو خونه
تنهایی استمنا دختر پسر
خیلی تنها هستم
من تنها هستم
علت دلیل خودیی
چگونه تنها نباشیم ؟
مشکل من تنهایی هست
مشکل تنها بودن
درمان تنهایی
چگونه تنها نباشم؟
علت تنهایی من
چرا من تنها هستم؟
خودیی کردن در خانه
هیچ کس تو خونه نیست
من چرا همیشه تنها هستم؟
کتاب دانلود آموزش دوستیابی
فرار از تنهایی
خودیی فیلم های
الان از چند تا وب دیدن کردم دیدم همشون سردر وبشون یه تنها هست، مثلا روزنوشت یه . تنها و ازینچیزا
کلی انرژی منفی داشت، فکر کنین صبحمو با اینا شروع کنم شب چی میشه.
به امید روزی که همه این تنها» ها از وبلاگا پاک بشه و دیگه خود کلمۀ تنها» هیچ معنی و مفهومی نداشته باشه
تنها
زُل می زند،پُشتِ سکوتش نقطه چین ، تنهاست ؛تنهامجموعه ای از شعر هایِ خوش نشین، تنهاست؛تنها
نصف النهار ِهر نگاهش رو به قطبِ آرزوهایخ می زند چون بی جهت، رویِ زمین تنهاست؛تنها
ثبتِ حقایق می کند، گاهی، ولی این عکس ها تلخند قابِ دو چشمی که به قلبِ دوربین تنهاست؛تنها
هِی قهوه می نوشد اثر از فالِ خوب اما نمی بینددر حالِ او تأثیرِ گُنگِ کافئین تنهاست،تنها
تبعیدیِ عشق است و در اعماقِ تفکیکی غریبانه چون تکه ای جامانده از یک جو
هی پُشتِ هم سیگار و موسیقی
تا بگذره روزهای دلگیرت
تو گریه میکردی و میخندید
عکس کسی رو میز تحریرت
دیوونگی ، تنها شدن ، مُردنْ
اینها کنارِ خستگیت هیچه
هر نیمه شب وقتی که راه میری
تو خونه بوی مرده میپیچه
حس میکنی صد ساله بیداری
تنها دوای غصههات خوابه
سرگرمیهات سیگار و سردردَن
تنها رِفیقت قرصِ اعصابه
داری فرو میری فرو میری
سردت شده ساحل چقد دوره
تنها شدی و گریههات مثلِ
اشکِ یه ماهی زیر ساطوره
#حامد_ابراهیمپور
امروز بازدیدهای زی زی به 10000 رسید.تو این 1077 روزی که از عمر زی زی میگذره نه من مخاطبینم رو می شناسم و نه مخاطبینم منو. مخاطبینی گاه ثابت که هر روز به اينجا سر میزنن و آروم و بی سر و صدا و بی نشون، زی زی رو میخونند و رد میشن. اينجا می نویسم که فراموش کنم و همیشه از خودم می پرسم برای چی خونده میشم؟ گاهی شاد گاهی خسته گاهی امیدوار گاهی پر از عشق گاهی دلتنگ. هرچه که هست اینکه اينجا اونقدرها هم تنها نیستم، شوق نوشتن رو در من بیشتر میکنه. اينجا هنوز نتون
بی تو بی خیالیت
بی تو هم جدای
ناگفته نمونه
میشه گریه زاری
نم نمه بارونو
آسمون بارونو
بی تو من یه ویرونو
اشک تنها توی زندونو
راحب که نه خانوم رو
اعتراض به بی اونو
نامه به لواسونو
مرگ تنها تو یه زندونو
مرگ تنها تو یه زندونو
واپسین بازدید و
لحظه های زیر ببین
عکس من تو دور بینو
درج متن تو پست ها رو
قاب عکس و دسمالو
من بهشت تو زهرا رو
تو روایت به نقاشو
روح من رو دیوارو
و باز هیچ گاه باران نبارید و نبارید
او تو و من را دید و تنها رفت رفت
تو اینجوری نبود دلت با من همه میدونند دوست دارم من که مثل ابرها میبارم اون میگفت تنهات نمیذارم
بگو بگو تو هم دلت میگیره اگه من برم تنها یه گوشه ای میمیره نگو نیست دیگه عشقی که هست رد و پای تو موند رو دلم عشق تو رویامه لعنتی برگرد اسم تو دنیامه از همه خستم دلم تو دستاته از وقتی رفتم تنها شدم.
همیشه من کجا یاد شما هست با اینکه بی خبر تنها گذاشت رفت کی میگفت اینجوری ازت جدا شم تنها شدم
دستور موقت چیست؟دستور موقت یا همان دادرسی فوری دستوری است كه دادگاه مبنی بر توقیف مال یا انجام عمل یا منع از امری صادر میكند. تشخیص صدور دستور موقت با قاضی است و هیچ تاثیری در اصل دعوا ندارد . فقط به اموری كه احتیاج به تعیین تكلیف فوری دارند اشاره دارد. هرگاه چند روز حتی چند ساعت تاخیر در رسیدگی سبب ورود خسارت به یکی از اصحاب دعوا شود میتوان آن را از موارد دادرسی فوری یا دستور موقت بهشمار آورد. برای مثال شما زمین خود را برای كشاورزی ب
یک زخم نامرئی شده ام
حتی، گاهی رویش آرام آرام نمک میریزم و عمیقش میکنم؟
هی سکه می اندازم و میگویم روی شیرش شانس من است
هی خط میشود
خط میشود و عمق میدهد به این زخم
ت
ن
ه
ا
این کلمه معانی مختلفی دارد که هر کس در زندگی ش انگار میتواند چندین بُعدَش را تنها بفهمد:))
تنها در تنها
من همیشه تنها بودم . همیشه هم تنها خواهم بود . اصلا همه ی آدمها تنها هستند . بعضیا این تنهایی رو بیشتر درک می کنند ، بعضیا کمتر .
خب به درک ! به جهنم ! دنیا تا بوده همین بوده . تنها هستم و هیشکی دوسم نداره . هر کسی هم میگه دوستت دارم ، دروغ میگه . همه خودشون و منافعشون رو بیشتر دوست دارند . عشق ناب و خالص ندیدم هیچوقت .
کسی این وبلاگ رو می خونه آیا؟
فکر می کنم تنها جایی که فعلا می تونم بنویسم اينجا باشه.
جایی که کسی ازش خبر نداره، جایی که میشه خیلی ها رو ازش دور نگه داشت . قطعا از حوصله آدمهای امروز به دوره که بیان توی وبلاگا دنبالتون بگردند.
نمیدونم هنوز کسی به اينجا سر میزنه یا نه؟
اگر کسی اينجاست، بدونه از این به بعد میخوام زیاد بیام اينجا.
من خیلی سر زدم اونجا
وقتی اوضاع خوب بود
وقتی اوضاع بد بود
و وقتی اصن اوضاعی نبود
جالبه خودم پیدا کرده بودم
تنها رفتم اولین بار و خو ۹۹ درصد موارد هم تنها بودم
الا دوبار
هوا چقدر عجیب شده
دیلمان برف
اينجا ۷ درجه
جالبه
اردیبهشت عجیبیه!
حتما مادرا جاشون جای خوبیه حتی وقتی نیستن
امیدوارم باعث لبخند باشه برات زندگی دختر کوچولوت.
سلام
نمیدونم از دست نارارومی ها و بد وبیراه گفتنام به همه چی و همه کس خسته شدین یانه؟!
تنها راه کدام راه است؟
تنها مسیر موفقیت کدام مسیر است؟
اصلا آدم با کدوم طناب میتونه از این همه چاه هایی که خودش برای خودش حفر کرده در بیاد؟
جاوید دیگه چیزی برای از دست دادن داره؟
تا کی میخوتی ضعیف باشی؟
تا کی میخوای اينجا بیای از ناراحتی ها و سختی هات بنویسی؟
بس کن
به خودت بیا
دیگه وقتی برای از دست دادن نداری
هرقدر از این مسیر و از این طناب دور بودی کافیه
هرقد
درکدامین بی راهه این زندگی گمت کردم.
نمیدانم!!!
بی مهابا قلمی برمیدارم، خط خطی میکنم صحفه های زندگیم را تا پیدایت کنم از میان تمام موج های آشفته دفتر خاطرات زندگانیم
کجایی؟
رفتی و هیچ نگفتی درمانده ای اينجا تنها ماند.
آن موقع که رفتی
لاله ها با سرخی شان در طبیعت دلبری میکردند
غنچه ها به هوای تازه بهار شکوفه میدادند.
و من هنوز
به مانند همان لاله تنها در این طبیعت سخت با نبودنت واژگون میشوم
به حال الف و میم غبطه میخورم .که هنوز فرصت دارن برای انتخاب و تجربه ی حس های خوب . دوست داشتم جای اونا بودم .به شدت دوست داشتم جای الف بودم .
بهانه هامو به پای ناسپاسی نذار ، روزا و ماه ها و سالهایی که باید برام شیرین میگذشت تبدیل شدن به بدترین اوقات عمرم که همش رنج یه حسرت عمیق با من بود که بار سنگینی هم بود . تنها موندم و غصه هامو تنها به دوش کشیدم و تنهایی گریه کردم .به مرگ فکر کردم .این حسرت عمیق با من موند .شد جزئی از افکارم .بیشتر از هم
خدایا؛تو تنها روزنه ی امیدی هستی که ؛ هیچگاه بسته نمی شود.تو تنها کسی هستی که ؛ با دهان بسته هم می توان صدایش کرد.تو تنها کسی هستی که ؛ با پای شکسته هم می توان سراغش رفت.تو تنها خریداری هستی که ؛ اجناس شکسته را بهتر برمی دارد.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه رفتند ، می ماند.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی هم پشت کردند ، آغوش می گشاید.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه تنهایت گذاشتند ، محرمت می شود.و تو تنها سلطانی هستی که ؛ دلش با بخشیدن آرام می گیرد ، نه با تن
آدمی از خود باید به کجا پناه ببرد؟ شاید به خلوت و سکوت
رنجی که علتش از درون باشد، تنها با خلوت و سکوت و پنهانی التیام مییابد، شاید البته؛ اينجا نمیتوان از چیزی مطمئن بود.
مدتی احتیاج دارم به نبودن و اينجا نمی نویسم.
متاسفم
یار بی پروا، مکن در عشق خود شیدا مرا،
نیست پروایی دگر از یار بی یپروا مرا.
سر به سودایت زنم، رسوا در این سودا شوم،
پس در این سودا مکن رسواتر از رسوا مرا.
مرهم درد دل تنهای من تنها تویی،
با غمم تنها نمان، تنها نمان، تنها مرا.
تشنه تر گردم، ببوسم از لبان تشنه ات،
تشنه لب غرقم مکن در دامن دریا مرا.
می کند افسون مرا افسانة چشمان تو،
می بری بر عالم افسانه و رؤیا مرا.
خوشتر از یاد خوش و روی خوش و حرف خوشت
خوش نمی آید همه این خوبی دنیا مرا.
بعد از یک شبانه روز پر از تنش و دلتنگی، حالا باز اينجا نشسته ام. روی این تراس کوچک و خنک، تنهای تنهای تنها. از خودم می پرسم امروز چندبار قلبم تا مرز انفجار رفت؟ چند بار خواستم بدون توجه به تمام دلتنگیم به تو بگویم دلتنگم و همین؟ چند بار دوست داشتم همه چیز را رها کنم و بگردم پی یک جای خلوت برای ساکت بودن و سر در گریبان کردن؟ چند بار به خودم گفتم این ها همه بیهوده است و بیخیال باش و باز چند دقیقه بعد خودم را مقابل قلب کبودم دیدم؟
حالا اما اينجا نشس
تنها واسط ایران کلش آدرسهای زیر هست و ایران کلش ادمین دیگری ندارد .به هیچ عنوان به غیر از مشخصات زیر به کسی اعتماد نکنید !
تنها شماره تماس : +989352889744
تنها آیدی تلگرام : @IRAN_CLASH_1383
تنها کانال تلگرام : @iRAN_CLASH_ChANEL
توجه داشته باشید تحت هیچ شرایطی ایران کلش واسط دیگری ندارد اعتماد نکنید!!!!!
بین ساعات 11 الی 23 در تمام روزها پاسخگو هستیم
اصلا حرفم نمیاد
خیلی بهم فشار اومد، این چند روزه فقط امتحان دادم
نمایشگاه امسالم تنها رفتم
تنهای تنها؛ حتی یه عکسم نگرفتم
حرف واسه نوشتن دارم لیکن حال نوشتن رو نه
چند وقته خونه هم نرفتم
میخوام بگم خیلیا جوونی حال میکنن و دنیا پشمشونم نیست
پشیمون میشم عین سگ چند سال بعد، اگه بفهمم کارایی که میتونستم انجام بدم و ندادم همش درست بوده و باس انجامش میدادم
چه محدودیت های چرتی رو تجربه کردم
چقدر راه های سخت و پر پیچ و خم پیمودم تا به اينجا برسم، ب
لبم از حساسیت باد کرده ، خارشش حسابی عصابم رو خورد کرده ، بیشتر از همه خوابم میاد اه خدایا چقدر اينجا غریبه خفه دارم میشم میرم داخل اتاق پنجره ها رو باز میکنم ، هوای خنک شهریور میخوره تو صورتم ، جام رو میندازم رو زمین ، اون اتاق نمیرم چون سردشون میشه اگر پنجره باز کنم ، اينجا میام تنها بخوابم . دلم میخواد از فرط سرما بخیزم زیر پتو اما من تخت اتاق خودم و پتوی خودم رو میخوام ، درسته اينجا خونه ی مامانیه اما اتاق آدم ی چیز دیگس
امروز یه ویدئو دیدم که یک عالمه ادم از دنیا رفته رو با لباسای قرنطینه داشتن توی یه گودال بزرگ خاک میکردن.
و یاد این افتادم که من سه سال و نیمه کانادام، و یه دوستی داشتم که نه تنها زیر همه حرفهاش زد، نه تنها هیچوقت کمکم نکرد، بلکه هر بار هم یک شرط میگذاشت برای اینکه حتی وقتی میرم شهرشون برم باهاش یک قهوه بخورم: رام شو!
و این آرزو رو اون توی دلش و رویاهاش و شهرش نگه داشت، و من اومدم اينجا و الانم دارم اينجا میرم برای همیشه.
با آدمها مهربان با
نگارنده این پست، نه تنها فردا مسابقه دارد، نه تنها 5اردیبهشت کنکور ارشد دارد، نه تنها امروز آخرین نمره لیسانسش ثبت شده است بلکه همین دو ساعت پیش غرق در art history شده است و بنا دارد مطالعات جدی خویش را در این زمینه کلید بزند.همسو نبودن تحصیلات، علایق، شغل و معاش در این کاربر بیداد میکند.
دانلود آهنگ جدید غمگین و احساسی از مسعود صادقلو به نام مثل مث من تنها مثل مث تو اينجا زیاده اما ما دو تایی خاص بودیم با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang mesle man tanha mesle to inja ziyade ama ma dotaei khas bodim
دانلود آهنگ مثل من تنها مثل تو اينجا زیاده اما ما دو تایی خاص بودیم مسعود صادقلو
مثل من تنها مثل تو اينجا زیاده اما ♩♪/
ما دوتایی خاص بودیم ♩♪/
میشنون حالا اسم ما دوتا پیچیده هر جا ♩♪/
ما پر از احساس بودیم ♩♪/
من که پشیمونم تورو نم
باید از حال الانم بنویسم. اینکه تنها اومدم خانه هنرمندان و با ح تموم کردم و دیگه همین تنهایی برام مونده راضیم و . و خستهام و ناراحتم. میم عاشق من قصد دارم عاشق بشم و تنهام. این از زندگیمون و حالا . تنها نشستم لبهی حوض خانه هنرمندان و ملت دارن فوتبال میبینند و من تنهام. دو تا کتاب خریدم و گالری دیدم، تنها. اونچه از همه بیشتر به چشم میاد تنهاییه.
بغض دارم؟ ناراحتم؟ نه بیشتر احساس رهایی و خوبی دارم اما همچنان چشمام بدنبال یه گریزگاهه اینک
به نام او.
لپ تاپو روشن کردم و داریوش داره میخونه :اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد."
منتظر بودم بنویسم از امروز ولی چیزی نبود جز اعصاب خوردی های معمول خونه
شب ها بیشتر دلم میگیره جدیدا
تنها شدم.مثل وقت هایی که تهران تنها بودم.دلم میخاد برم تهران و دو هفته بمونم اونجا!
واقعا این هایی که تو این سن با خانواده زندگی میکنن خیلی سخته!!!یا شایدم من عادت کردم به تنهایی بودن یا بهتره بگم مستقل بودن!میرم اونجا دلم برای اينجا تنگ میشه ،برای تو جمع خانواد
• بسم رب اهرا •
در شبهای سرد بی هدفی
در زمهریر تباهی
تنها تو پناهی
در کوچه های نم گرفته باران
در میان عطرِ ترِ کاهگل های کوچه باغهای همسایه
وقتی نسیم ترنم یاس و محمدی و شب بو را می آمیزد
تو در کنار منی
تنها ترین آشنا یا رباه
• میمبنشین •
حواست هست؟ تمام راهها رو دارم خودم تنها میرم
خودم تنها دارم بزرگ میشم.
جاهایی که میتونستیم با هم پیش بریم رو خودم تنها دارم تجربه میکنم.
مگه نه اینکه گفتن زن و مرد در کنار هم تکمیل میشن؟
پس چرا من تنها دارم تکمیل میشم.
همیشه از خدا خواستم بهترین باشم تا بعدا به مشکل نخورم.
ولی نه اینکه من کوله باری از تجربه بشم و بعدا تو بیای.
دوست دارم در جمع باشم.دوست دارم در تمام این جمعها باشم.دوست دارم که دوستهایی داشته باشم و تنها نباشم.
تلاش می کنم.تلاش می کنم و باز هم تلاش می کنم.
در نهایت روزی موفق خواهم شد.روزی مثل اینها می شوم و در آن روز من تنها کسی خواهم بود که میدانم رنگم اينجا ناشناختهست.
دخترک قشنگ من
این روزها تنها دلخوشی ام شده ای
بعد از خدا
تنها کسی که از عمق جان، حالم را خوب می کند.
تو تنها دلیلم برای مقاومت و تلاش هستی
تو تنها کسی هستی که به زندگی امیدوارم می کند
اگر نبودی مادرت این روزها را تحمل نمی کرد
اگر نبودی مادرت آنقدر وقت اضافه داشت تا فکرهای بد مدام در سرش رژه بروند
تو هستی تا من غم هایم را فراموش کنم!
تا با شیرین کاری هایت لبخند بر لبم بنشانی
حتی اگر انتهای این لبخند، بغضی فروخورده باشد
این روزها هم میگذ
سر خود را مزن اینگونه به سنگدل دیوانه تنهادل تنگمنشین در پس این بهت گرانمدران جامه جان را مدرانمکن ای خسته درین بغض درنگدل دیوانه تنهادلتنگپیش این سنگدلانقدر دل و سنگ یکی استقیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی استدیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترینسینه را ساختی از عشقش سرشارترینآنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترینچه دل آزارترین شدچه دل آزارتریننه همین سردی و بیگانگی از حد گذراندنه همین در غمت اینگونه نشاندبا تو چون دشمن دارد سر جنگدل دیوانه
دانلودpdf خلاصه کتاب تنها بی پروایان پایدارند
دانلودفایل
Search ResultsWeb resultsخلاصه کتاب تنها بی پروایان پایدارند اثر اندرو گرو - bestlifebestlife20.ir › 2017/07/24 › خلاصه-کتاب-تنها-بی-پروا.Translate this pageJul 24, 2017 - خلاصه کتاب تنها بی پروایان پایدارند اثر اندرو گرو - علاقمندان به مدیریت استراتژیک٬ مدیریت . لینک مستقیم دانلود کتاب با حجم ۲۲۶ کیلوبایت.[PDF]خالصه کتاب تنها بی پروایان پایدارند اندرو گرو مترجم - گسترش .www.ikido.org › wp-content › uploads › 2014/01 › تنه.Translate this
دانلود آهنگ غمگین و احساسی به نام میترسم از اينجا بعد از تو میترسم از روزای بعد از تو (ماهان بهرام خان) با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang mitarsam az inja bad az to mitarsam az rozaye bad az to Mahan BahramKhan
دانلود آهنگ میترسم از اينجا بعد از تو میترسم از روزای بعد از تو (ماهان بهرام خان) اصلی
میترسم از اينجا بعد از تو میری و دنیام رنگ غم میشه
با هر قدم که دور میشی از من از عمر من یه سال کم میشه
از راهی که رفتم کنار تو حالا تنها چطوری برگردم
میترس
تو همکیش منی یا همخویش من ؟
+ تو فقط بخند
+ بی سبب پرتاب گل سرخی را ترسیدیم #فرهاد
+ امروز براش وب قبلیم رو خوندم
یه دفعه سرمو بالا اوردم
و دیدم داره اشک میریزه
شاید تنها کسی بود که میفهمید چی میگم
تنها کسی که میخوند و میگریست
تنها کسی که انتهای هر جمله دستشو میذاشت رو صورتش
و میگفت دقیقا.
+ بگذریم
+ شاید کمی همخویش تر !
+ یاعلی
خیلی اوقات توی برخی مهمونی ها یه سری خانومای محترمی که م مشغول صحبت می شن و وقتی حرف از بچه ها می شه سن من رو می پرسن. وقتی مادرم می گه ۲۶ سال اون ها هم می گن سن ازدواجه”. بله، در این فرهنگ تنها وظیفه ی دختر ازدواجه و تنها چیزی که به اون هویت می بخشه در کنار مرد قرار گرفتنه. می دونم این غر زدن های من در این موارد تکراری شده، اما در قبال این اذهان متعفن و جنسیت زده سکوت کردن خیانته.
هیچ جا و هیچکس و هیچ چیز در هیچ کنج دنیا انتظارت را نمی کشد
تنها کرم ها برای هرچه سریعتر مردنت آرزو میکنند
تو در هر نفس تنهایی ، تنها زاده شدی و تنها خواهی مرد
پس بیا و تا آخرین نفس شجاعانه بجنگ
نه برای اینکه مرثیه ای شگفت برایت بخوانند یا تجسمی برنزین از تو بر سر میدان بگذارند
فقط برای اینکه تو شجاعانه جنگیدن را به خودت بدهکاری.
این موقعیتهای نفرتانگیز زندگی من کِی قرار است تمام شوند؟ تصمیمهای زجرآور بین بد و بد، بدتر و بدتر. دوراهیهایی که انتهای هرکدامشان یک شهر سوخته است. راهِ محکوم به شکست باید تنها راه باشد تا زجرش فقط زجر شکست باشد. همیشه باید تنها یک راه باشد که بدون عذاب وجدان تا تهش بروی و در آن از شکنجهی وسوسهی راهی که انتخاب نشده، هر قدمت لرزانتر از قدم بعدی نباشد. باید همیشه تنها یک راه باشد. تنها یک راه. کار باید یا خوب باشد یا بد، که بفهمم بای
+ جمعه شب مصطفی رو راهی شهرستان کردم. باورم نمیشد این همه وابسته باشم. زهرا امروز تو بیمارستان میگفت زن باردار هم آزاد میشه و هم وابسته. میگفت آدما باردار که میشن هم قوی میشن و هم شکننده. میگفت مراقب باش نشکنی خانوم قوی! میگفت و میگفت و میگفت.
+ مامان منیژه سه شبه اومدن خونه مون. عصر که از بیمارستان برگشتم خونه ، بوی قورمه سبزیای مامان آذر خدابیامرز تموم وجودمو پر کرد. دلم تنگ مامان خودم شد یهویی. سر نماز نشستم با فاطمه و زهرا خلوت کردم. گفتم یه
از قطع شدن اینترنت می ترسم، از رفتن تو می ترسم، از نداشتن همین چند پناهگاه مجازی می ترسم، از دنیا می ترسم و از تمام این ترس ها، تنها برای قطعی اینترنت و نداشتن وبلاگم می توانم چاره ای کنم. پس از چندسال از بلاگفا به اينجا آمدم که چی؟ که بتوانم همین نوشتن پر رنج را اينجا ادامه دهم.
تن های تنها: طلاق عاطفی
تن های تنها : محمدصادق آقاجانی کوپایی
معرفی:
ازدواج کرده ایم که دیگر تنها نباشیم اما پس از زمان اندکی تنهاتر از هر موقعی هستیم راستی چه کنیم تا اینگونه نشود؟ یا اگر بین ما جدایی افتاده، دوباره درست شود.
اینو میدونی که شدی دار و ندارم من آمار تو دارم
آخه با تو پر از حس قشنگ عاشقونم
آخه اومدی توی زندگیم آروم جونم
آره عاشقم یار تویی تو تنها دلدار همیشه توی قلبت عشق منو نگه دار
آره عاشقم یار تویی تنها امیدم از وقتی تو رو دیدم یه آدم جدیدم
دانلود آهنگ سینا درخشنده حس قشنگ
بازم نزدیکه غروبه نگاه حالمون چه خوبه
نگو دیگه خیلی زوده میخوای باشی کنارمو بگم که مثه تو واسه من نبوده
نگو دیگه نمی تونه یه روزم تنها بمونه همین عاشق دیوونه
آره عاشقم یار تویی
اینو میدونی که شدی دار و ندارم من آمار تو دارم
آخه با تو پر از حس قشنگ عاشقونم
آخه اومدی توی زندگیم آروم جونم
آره عاشقم یار تویی تو تنها دلدار همیشه توی قلبت عشق منو نگه دار
آره عاشقم یار تویی تنها امیدم از وقتی تو رو دیدم یه آدم جدیدم
دانلود آهنگ سینا درخشنده حس قشنگ
بازم نزدیکه غروبه نگاه حالمون چه خوبه
نگو دیگه خیلی زوده میخوای باشی کنارمو بگم که مثه تو واسه من نبوده
نگو دیگه نمی تونه یه روزم تنها بمونه همین عاشق دیوونه
آره عاشقم یار تویی
یه اقایی
از سال 90
شروع کرده
از کسانی که دارن میرن از ایران بیرون،
لحظه آخر عکس میگیره،
مثل اینکه قیافه هیچ کدوم خندون نیست و همه اخم کردن.
اینها به کنار،
میگن مهاجرت جزو 4 تا ماتم بزرگه یعنی بدتر از درد اون، دردی وجود نداره، و غمش مساوی با از دست دادن عزیز هست.
امروز دوباره این یادم اومد،
که من با همچین مسئله ای روبرو شدم،
و دوست من (تنها دوست من توی کانادا)، نه تنها هیچ کمکی نکرد، نه تنها زیر همه قولهایی که خودجوش داده بود زد، نه تنها
تا چه اندازه کمر به شکستن بسته ای؟ همان ابتدا که آمدی خورده شکسته های گم و گور شده در اتاق را به دستان مصمم تو سپردم. حال چرا مصمم تر از همیشه مشت می زنی؟ نه دیواریست که تاب بیاورد نه پنجره ای که طعم خون را بچشد. تنها زمینی مانده خشک و بی باران. هرچه می خواهی فریاد بزن ,تکرار کن گذشته ی زشت و کثیف را. اينجا پژواکی هم به سویت روانه نیست , دل خوش به پاسخی هم نباش.نه جانی به جسمی نه آبی به کامی نه نوری به چشمی. پلی هم نمانده , تنها راهیست به تاریکی لهجه د
رهبر نشوی تنها، ما یار تو می گردیم
وز جرگه عشاقت سردار تو می گردیم
گر لشکر سفیانها از غرب به پا خیزد
در قحطی انسان ها عمار تو می گردیم
با جرم ولای تو گر بر سر دار آییم
مدح تو کنیم بر دار، تمار تو می گردیم
این من نه منم تنها، آید ز #بسیج آوا
رهبر نشوی تنها، ما یار تو می گردیم
هر کس ز ولایت و ولیّ دور شود
همسایه ی دشمن است و منفور شود
پروانه صفت، گِرد ِعلی میگردیم
تا دیده ی هر فتنه گری کور شود
گرد خاکستری را پاشیدم امروز بر جهانم!
و در نقطه ای در تاریک ترین و عمیق ترین جای دریایی ک ماورای سیاه است، زانوی غم بغل گرفته و زیر فشار آب. یکی شده ام با غم.!
اجسام جانداری شناورند اينجا.
با چشمهای خاکستری و قلبهایی ک ب دست گرفته اند و از آن خون میچکد!
از احساس، چیزی جز نقطه ی گندیده ای گوشه ی مغزها باقی نمانده.
اما من.
اينجا عجیب احساس آرامش میکنم!
قلبم را دادم ب عزاداری ک قلبش شکسته بود.
و چشمهایم را به کودکی ک عاشقانه خیال میکرد اينجا نور
بیشتر از بیست نفر اومده بودن اينجا، منظورم از اينجا خونه ای ئه که جدیدا بهش نقل مکان کردم. اگه از در می اومدین تو یه دختر سرحالو میدیدین که وسط جمعیت با دومینوها مشغوله و حسابی سرکیفه ، اما من بهتون حقیقت رو میگم ، در واقعیت دختر هیچکس رو دوروبرش نمیدید ، تنها بود و همینطور که دومینوهارو رو هم میچید ، داشت فکر میکرد چقدر دلش میخواست امشب مثل سابق رو تختش بشینه و تا صبح با عموش حرف بزنه .
من تقریبا از ۱۵.۱۶سالگی وبلاگ داشتم
اولین وبلاگم سایت لوکس بلاگ بود بعد پرشین وبلاگفا وحالا بلاگ
اون موقع کلا فرق داشتم افکارمحدود و متن هایی که کپی شده بود دائم درگیرقالب وبلاگ وحباب و کد موس و.بودم.
اما اينجا فرق داره!
اينجا فقط وفقط برای تخلیه روانیه منه!
تقریبا هرچیو اينجا مینویسم حتی خصوصی ترینا
اينجا تنها جایه که میتونم واقعا خودم باشم و بدون هیچ ترسی بنویسم از زندگیم و مشکلاتم
ممنونم از تعداد محدودی که میان واينجا نظر میذارن وباهام
* جمعه شب همسرو راهی شهرستان کردم. باورم نمیشد این همه وابسته باشم. زهرا امروز تو بیمارستان میگفت زن باردار هم آزاد میشه و هم وابسته. میگفت آدما باردار که میشن هم قوی میشن و هم شکننده. میگفت مراقب باش نشکنی خانوم قوی! میگفت و میگفت و میگفت.* مامان منیژه سه شبه اومدن خونه مون. عصر که از بیمارستان برگشتم خونه ، بوی قورمه سبزیای مامان آذر خدابیامرز تموم وجودمو پر کرد. دلم تنگ مامان خودم شد یهویی. سر نماز نشستم با فاطمه و زهرا خلوت کردم. گفتم یه روز
امروز به معنای واقعی تنها بودن رو حس کردم.شاید خدا از من تنها نبودن رو گرفته تا شاید یه چیز دیگه بده نمیدونم.شایدم همش توهمه و چیزی جز تنهایی گیرم نمیاد.حتی دیگه جدیدا دکترهم باید تنهایی برم.اصلا بهتره کلا یه زندگی جدید رو شروع کنم و چیزی به معنای یار و همراه و اینا رو تو زندگی جدید راه ندم.اصلا دیگه دلم نمیخواد تنها نباشم همینه که هست، تنهای تنها.قبوله من دیگه کلا در هر زمینه ای تنهایی کار میکنم.تنهایی.
ایران تنها کشوری است که ۶۸ در صد مساحتش را با زور اجانب یا خیانت شاهان از دست داده است.
ایران از معدود کشورهایی است که شاه خائن( پهلوی) آن نه با زور شمشیر و نه با رای مردم سر کار آمده است.
ایران از معدود کشورهایی است که به خاطر شاهان خائن چند صد سال عقب نگه داشته شده است.
ایران تنها کشوری است که شرق و غرب علیه او ۸ سال جنگ تحمیل کردند ولی یک وجب از خاکش را از دست نداد.
ایران از معدود کشورهایی است که مورد تهاجم بمب شیمیایی اهدایی اروپا قرار گرفته اس
خدمتتون عارضم که
کل خوابگاه فرار کردن بقیشونم شب یا فردا فلنگ و میبندن و میرن شهراشون تا از شر کرونا محفوظ باشن
منم خیلی شیک پاشدم رفتم پیش استاد تا ما هم بتونیم فرار کنیم وعاقبت موندگار شدم اينجا:/
خلاصه که فوق العاده جو بدیه تو مکان های عمومی مث اينجا که چند برابر
بدترش اینکه تنهای تنها باید تو این بلوک بمونم
به دل داری های شما شدیدا نیازمندیم
جدی میگم!
نمیریم یوقت☹
دانشگاه های شما چه خبره؟
دلم هوای تو دارد نگاهت صدایت لبخندت وجودت بخار روی شیشه ی عینکت دستانت. لبخندت سپیدهی روشن چشمانت بوت بوت. بوت بیا و بگذار این آخرین نوشته ای باشد که برای نبودنت می نویسم خسته ام و دلتنگ چشمانم به در است گوش هایم را تیز کرده ام پس کی پس کجا باز دوباره تو را خواهم دید؟ آیا یک بار دیگر برای من خواهی خواند؟ که من بعد از هزار سال.؟ دیگر با صدای که آرام بگیرد این قلب خسته و تنها و فسردهی من؟ دیگر چه کسی صدا کند مرا که نازنینم
این صدای ناظم جدید مدرسه بود که با ابهت و قدرت هرچه تمامتر فرماناز جلو نظام»را صادر میکرد. اما مجید برخلاف هربار که اگر کوچکترین تلنگری میخورد،به عنوان جبران خسارت چندین مشت و لگد پرتاب میکرد،در آن لحظه جز همان آخ کوتاه و مختصر هیچ عکس العمل خاصی از خود بروز نداد و البته این به خاطر گل روی آقای ناظم بود. اما صاحب آن صدای غرا برخلاف رسم دیرینه مدرسه،تنها حاضر شد از پشت پنجرهء کوچک دفتر چهره خود را به ما نشان دهد و البته تنها همان چه
الان با بابا حرف میزدم.خونه باباجون اینا بود.با بقیه ام حرف زدم.کشتم خودمو تا خوشحال باهاشون حرف بزنم که فک کنن حالم خوبه.بعدش بابا رفت تو اتاق یه کم تنها حرف بزنیم.داشت بغضم می گرفت وقتی تنها شدیم ولی نذاشتمجلوشو گرفتم.بلاخره یه بار موفق شدم جلوی خودمو بگیرم.بعدم از کارنامه پرسیدم. اونقد این روزا همش یه جوری گذشت که کلا کارنامه مو یادم رفته بود.قرار بود سه شنبه بدن ولی نه بابا چیزی دربارش گفت نه من پرسیدم.ولی الان ازش پرسیدم گفت وق
خدا به موسی گفت: ده روز دیگه پیشم بمون!
موسی گفت: چشم
وقتی موسی برگشت پیش همراهاش، دید که اونا همراه نبودن. از همراه نبودن همراهاش ناراحت شد ولی.
ولی ده روز خدا همراهش بود، پس از تنها موندنش ناراحت نشد!
ده روز موسی تنها بود.
ده روز موسی با خدا تنها بود.
خدا موسی رو خیلی دوست داشت.
ترانه تنها ما از پوپو (Puppo)
اینم یه ترانه قدیمی و قشنگ از پوپو (Pupo) که اولین بار تو فستیوال سن رموی سال ۱۹۸۰ اجرا شد. Su di noi ci avresti scommesso tu su di noi mi vendi un sorriso tu se lo vuoi cantare, sognare, sperare così. Su di noi gli amici dicevano no, vedrai, è tutto sbagliato. روی ما، تو شرط بستی روی ما، تو یه لبخند بهم فروختی اگه میخوای اینطوری بخون، رویا پردازی کن، امیدوار باش دوستان درباره ما حرف میزنن نه، خواهی دید که همه اش اشتباهه. Su di noi nemmeno una nuvola su di noi l’amore è una favola su di noi se tu vuoi volare lontano dal mondo, por
اتفاقا ایندفه خیلی خوب میدونم چمه!
برعکس هردفه که نمیفهمم خودمو.
ایندفه خیلی خوب میفهمم!
این روزا دارم میفهمم تنها نیستم.
اونم توو مواردی که اید تنها بود!
این روزا دارم آرزو میکنم کاش توو این زمینه[زمینه های زیادی!] تنها میبودم!
نمیذارم این اتفاق جلومو بگیره!
.
ادامه مطلب
متن و ترجمه آهنگ The only Exception از گروه پارامور(Paramore) با صدای هیلی ویلیامز(Hayley Williams)
The only Exception(تنها استثنا)
When I was younger
وقتی جون تر بودم
I saw my daddy cry
دیدم بابام گریه می کنه
And curse at the wind
و توی باد نفرین می کنه
He broke his own heart
اون قلب خودشو شکست(خودش مقصر بود)
And I watched
و من تماشا کردم
As he tried to reassemble it
همون طور که اون سعی می کرد تکه های قلبشو دوباره کنار هم بزاره(رابطه رو دوباره به حالت اولش بر گردونه)
And my momma swore
و مامانم قسم خورده بود
That she would never let herself forget
که ا
متن و ترجمه آهنگ The only Exception از گروه پارامور(Paramore) با صدای هیلی ویلیامز(Hayley Williams)
"The only Exception"
"تنها استثنا"
When I was younger
وقتی جون تر بودم
I saw my daddy cry
دیدم بابام گریه می کنه
And curse at the wind
و توی باد نفرین می کنه
He broke his own heart
اون قلب خودشو شکست(خودش مقصر بود)
And I watched
و من تماشا کردم
As he tried to reassemble it
همون طور که اون سعی می کرد تکه های قلبشو دوباره کنار هم بزاره(رابطه رو دوباره به حالت اولش بر گردونه)
And my momma swore
و مامانم قسم خورده بود
That she would never let herself forget
که
کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf
دانلود فایل
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود رایگان کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf | mae | 7657mae.manstar.ir › mae › htmlدانلود رایگان کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf. معرفی کتاب:(زیبای تنها) ثریاا، زنی که روزگاری یگانه ااز محبوبترین و مشهورترین ن جهان به آامار می آامد و عکس هاا .
دانلود رایگان کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf | sibfilesibfile.totiafile.ir › sibfile › htmlدانلود رایگان کتاب ز
درباره این سایت