بعضى از آدماى قدیمى زندگیم یجورى برام بى اهمیت شدن كه پشمام! :))) آدمایى كه شايد دو سال سه سال قبل فكر میكردم زندگى بدون اونا محاله و نمیتونم با نبودنشون كنار بیام!!!!! خیلى از آدما از زندگیم رفتن بیرون و الان بنظرم خیلى چیزا بهتره با اینكه فكر میكردم شايد خیلى سخت تر از این حرفا باشه!
درون ما باتلاقی است، شايد زرشکی، یا سرخابي یا پرتقالی، مثلا پر شده با نقوش مينياتوري، فنجان چای ویکتوریایی، پرونده های قاتلان سریالی، آهنگ های راک یا بانو لانا دل ری، پیتزا و پیراهن کبریتی لیمویی یا مثلا نمی دانم، پر از حرف های ناگفتنی، دعواهای خودمانی، سرزمین های آفتابی ماورایی، به هر حال قرار نیست باتلاق درونی آدم ها شبیه باتلاق گل آلود و لجن فام مادر طبیعت باشد. فکر می کردم درون آدم ها احتمالا باغچه ای، زیستگاه پروانه ای یا دریا باشد،
من نمیدونستم کی هستم چی میخوام خودمو گم کرده بودم من آدم سالمی نبودم و نمیدونستم اینو.
نمیدونستم جای گند کشیدن به روح و ارزش ها و زندگیم باید بگردم خودمو پیدا کنم نه که برم تو باتلاق.
اما رفتم تو قعر باتلاق بعد دیگه تقلا کردم خودمو ازش بکشم بیرون.
اما بیرونش روبرو شدن با اینکه خودم چی میخوام بود و من خودمو نمیشناختم.
من همیشه تنهام و همیشه تنها میمونم پس بهتره خودمو بشناسم و دیگه وارد باتلاق دیگه ای نشم.
قبل و قال کودکی باقی نماند دریغا. شور و حال کودکی باقی نماند دریغا .
بین الههی پرشور راهنمایی و اول دبیرستان، با الههی آرزومند یه گپ هست. یه گپی که مثل باتلاق ه و هرچقدر که تلاش کردم ازش بیام بیرون بیشتر رفتم تو و فهمیدم بیفایدهاست. اطرافیان هم، همن، به سهم خودشون تلاش کردند بیشتر به قعر باتلاق برم. من ذیرفتم سرنوشتم این ه که تو این باتلاق بمونم، تقریباً هرچیز دیگهای برام فقط آرزوی پوچ ه. من آینده رو تصور میکنم. روزایی که میرم مطب/
#ترامپ در باتلاق #کارتر
✍مجیدروزی
کارتر در پی کش و قوس های فراوان حاضر به پذیرفتن شاه فراری ایران در آمریکا شد و این تصمیم باعث شد تا دانشجویان پیرو خط امام برای اعلام انزجار از حمایت #شاه توسط آمریکا، سال ۱۳۵۸ سفارت ایالات متحده را در تهران #تسخیر و کارمندان را به گروگان بگیرند ،
ادامه مطلب
توی جمعی با دوستان داشتیم درباره ی مرگ صحبت می کردیم. چی شد به این بحث رسیدیم؟ یادم نیست. یکی گفت: من از تصادف می ترسم، مطمئنم یه روزی از تصادف رانندگی میمیرم. یکی گفت: بعد از سرطان مادر بزرگ و خاله م من از سرطان میترسم. احتمالا اینجوری بمیرم. یکی دیگه با شوخی گفت: من رو گروگان میگیرن، از اونجایی که هیشکی حاضر نمیشه در ازای آزادیم پول بده، کله خراب ترین گروگانگیر یه گلوله توی سرم خالی میکنه. من خیلی جدی گفتم: من از غرق شدن توی باتلاق می ترسم. خدا
خلاصه داستان سکوت باتلاق The Silence of the Marsh 2019
سکوت باتلاق (نام اصلی : The Silence of the Marsh) یک نویسنده داستان های جنایی در می یابد که واقعیت موضوعات جنایی بسیار متفاوت تر از نوشته های اوست…
دانلود کامل در سرویس فیلم ویمگز
دانلود فیلم The Silence of the Marsh 2019 با زیرنویس فارسی
فاصله درد عجیبیست و زمان دردی عجیب تر. با این که می دانی این فاصله روزی کم خواهد شد و این دوری را پایانی است، می دانی این روزها و ماه ها، سخت و آسان خواهد گذشت چنان که پیش از این گذشته اما. اما لحظات واقعا اذیتت می کنند، سخت می گذرند خیلی سخت. باید خودت را به بی خیالی بزنی، اگر بخواهی هر قدمی که بر می داری را بشماری و هر ثانیه ای که می گذرد را حساب کنی، گذر لحظات پیرت می کنند و گام ها به کام مرگ می کشانندت. بی خیال باش و فقط برو. دنیا بی ارزش تر از آ
تصور من از بخش مهمی از زندگی اینه :
بالای یه باتلاق ِ مسموم ایستاده ای که لجن های داخلش رو به بهترین شکل ممکن بزک کرده اند. به هوای ِ شکل زیبای اونا وارد این باتلاق میشی و هر چه از این هوس ها بیشتر میخوری و بیشتر کام میگیری بیشتر تو اون باتلاق فرو میری و کم کم متوجه میشی که هوس تمامی ندارد و بهای این هوس ها فرو رفتن در این باتلاقه . میبینی که یه نفر بالای این باتلاق با یه طناب ایستاده و طناب رو میندازه برات میگه بیا بیرون داری فرو میری ، خفه میشی ،
همیشه برام سوال بود چرا اسم اون باتلاقِ گاو خونیه؟ مرض دارن اسم ترسناک میذارن؟ همیشه توی خیالات بچگیم از اسمش میترسیدم هم از اون کلمهی باتلاق! امروز بعد از چندین سال از گوگل جان فهمیدم که اونجا نه تنها شبیه باتلاقهای توی فیلمها نیست بلکه خیلی هم جای منحصر بفردیه و این که اسمش گاو خونی نیست بلکه گاوخانی هست! به معنی آبگیر بزرگ..
+به نظرم انگلیسی رو حذف نکنن. جغرافیا حذف شه با این ترسی که چندین سال انداخته بود به دل من. بعد از مکانیک سیا
همیشه برام سوال بود چرا اسم اون باتلاقِ گاو خونیه؟ مرض دارن اسم ترسناک میذارن؟ همیشه توی خیالات بچگیم از اسمش میترسیدم هم از اون کلمهی باتلاق! امروز بعد از چندین سال از گوگل جان فهمیدم که اونجا نه تنها شبیه باتلاقهای توی فیلمها نیست بلکه خیلی هم جای منحصر بفردیه و این که اسمش گاو خونی نیست بلکه گاوخانی هست! به معنی آبگیر بزرگ..
+به نظرم انگلیسی رو حذف نکنن. جغرافیا حذف شه با این ترسی که چندین سال انداخته بود به دل من. بعد از مکانیک سیا
افسوس که نیامدی! افسوس که نمیآیی!منتظرم و بعید نیست که منتظر نمانم. در دنیایی که بدیها زیباست، تنهایم و شايد راهم به سمت این زیباییها کج شود.همین که در آشکار و نهان اینهمه آدم میبینم و میدانم از همه گناهکارترم، نمیدانم چه شده که میخواهم بیایی و اگر بیایی، چه امیدی به من داری؟ در حالی که من به من ناامیدم!خستهام و غمگین. دوستانم اندک اندک میروند و غریبهها دور و برم را گرفتهاند. و من در یک قفس خودساخته، تو را نیز از خود دور کر
میدونی آدم فراموشکارهیادش میره عهدی که تو حال داغون و زارش بسته با خدا رو
زود خوشی میزنه زیر دلش
خوشیم که زد هیچی دگ میره تو باتلاق فراموشی
بعد دوباره گیر میکنه تو اون باتلاق
بعد دوباره؟به غلط کردن میفته
دوباره خدا میبخشه
دوباره آدم پرو میشه یادش میره
دوباره و دوباه و دوباااره
تا کِی ؟
تا وقتی به خودش نیاد
تا وقتی نفهمه حیوون نیست
آدددمه
حیوون میخوره میخوابه ناراحت میشه خوشحال میشه میبره میبه جفت گیری میکنه بچه میاره بچشو بزرگ میکنه و
بازی slither-io به صورت افزونه ای قابلیتی داره به نام اتو پلیر یعنی مارتو میذاری رو حالت خودکار کامپیوتر خودش شروع به بازی کردن می کنه و خیالم راحته که به این راحتیا نمیبازه. این بازی اساسش روی حرص زدن طراحی شده و هر ماری طمع مس بیشتری داشته باشه خود به خود تو باتلاق خودش غرق میشه و میبازه اما کامپیوتر این احساس طمع رو نداره کم کم و با حوصله کار میکنه اصلا هم مهم نیست چقدر طول میکشه تا مارتو بزرگ کنه اون فقط یه چیز میدونه (که البته اونم براش تعریف ک
Shaun the Sheep: Adventures from Mossy Bottom S01 1080p,دانلود Shaun the Sheep: Adventures from Mossy Bottom,دانلود انیمیشن Adventures from Mossy Bottom 2020,دانلود انیمیشن بره ناقلا ماجراهایی از ته باتلاق 2020,دانلود انیمیشن جدید,دانلود دوبله فارسی Shaun the Sheep 2020,دانلود سریال بره ناقلا,دانلود کارتون شاون شیپ,سایت دوستی ها,کارتون سریالی بره ناقلا ماجراهایی از ته باتلاق,
ادامه مطلب
دختران باید در رابطه شناخت حواسشان به باتلاق عاطفی باشد!
این افراد دخترانی هستند ، که مدعی هستند اهل دوستی نیستند ، اما با آشنایی قبل از ازدواج ( به هدف ازدواج ) مشکلی ندارند. در حقیقت در دوران آشنایی دقیقا همان رفتارها و کارهایی انجام میشود که در دوران دوستی انجام میشود و تنها عنوان آن تغییر یافته.
مدتی از رابطه میگذرد و موقعیتهایی که در این دوران برایشان پیش می آید را براحتی رد میکنند چرا که
ادامه مطلب
کم کم می رسی به نقطه ای که هیچ حضوری دیگه حال تو را خوب نمی کنه .
میفهمی ؟ هیچ حضوری !
می دونی الان کجام ؟
تا گردن توی باتلاق زندگی .
یعنی دستام هم توی باتلاقه . هیچ بودنی نمیتونه نجاتم بده .
حال و روز من نقل امروز و دیروز نیست . این زخم قدیمی دیگه قانقاریا شده .
نه اینکه فکر کنی دست یا پام درگیره .
تمام وجودم .بودنم . روح و روانم . مغزم .
قانقاریا رسیده به مرز بودن و نبودنم .
من اون وری ام نه این وری .
روح وحشی
+دچار افسردگی و غم نیستم .
من خود خود رن
ساره جانم
امروز پیغام تو را دریافت کردم
امروز بی قراری هایت بی تابی هایت به دستم رسید
امروز پای به پای تو بی انکه بدانی رنج کشیدم و درد کشیدم و زجر کشیدم
امروز نمیدانم در گذشته ی خودم غرق شدم یا حال و احوال تو اما زندگی ساکن ساکن بود و تو یک تصویر ثابت شده بودی گوشه ی زندگیم
امروز با تمام وجودم میدیدم که در باتلاق گیر افتاده ی اما برای نجاتت هیچ کاری از دستم ساخته نبود
جز دعا دعا کردن جز اینکه امیدم به این باشد که خودت گلیمت را از این باتل
فلمینگ ،یک کشاورز فقیراسکاتلندی بود.یک روز در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید. پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش می کرد تا خودش را آزاد کند.فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات می دهد.
روز بعد، کالسکه ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید. مرد اشراف زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فا
مثل خری شدم که تو گِل گیر کرده. یا شايد شبیه کسی که افتاده توی باتلاق.
دست و پا بزنم زودتر خفه میشم. دست و پا نزنم، کمی دیرتر. در هر صورت خفه شدنم قطعی هست.
دیگه نه فیلم و سریالی منو سرگرم میکنه و نه آهنگی منو شاد.
این روزها فقط نفس میکشم. جسته گریخته یه غذایی میخورم و عصرها راه میرم.
همین و بس.
حتی حوصله نگاه کردن به اطرافم رو ندارم چه برسه به اینکه بخوام با کسی حرف بزنم.
حتی حال و حوصله ندارم به کسانی که اونها رو دنبال کردم سر بزنم و کامنتی بذارم.
کتابی که میخوام معرفی کنم کتابی است به نام " الحاد نوین، باتلاق رنگین " تالیف مراد یوسفی، این کتاب در تیرماه ۱۳۹۶ چاپ شده و هزاران جلد آن به فروش رفته و تنها جلد اول کتاب سه بار تجدید چاپ شده و جلد دوم دو بار تجدید چاپ شده و جلد سوم هم به زودی وارد بازار می شود.
این کتاب مشتمل بر سه فصل میباشد که به صورت زیر است:
1. مقالات رد الحادی
2. پاسخ به شبهات رایج
3. پرسش و پاسخ (نشر مکاتبات جوانان با نویسندهی کتاب)
*بررسی جنجالیترین اشکالات وارد شده بر
خلاصه داستان سریال Swamp Thing 2019 :
سریال زیبای سوامپ تینگ، درباره CDC که یک بیمارستان و مرکز جلوگیری از امراز و بیماری ها را روایت میکند،ابی آرکینکه یک محقق مرکز کنترل است که او به خانه کودکیاش در لوئیزیانا باز میگردد. او در این شهر قرار است یک ویروس را در یک باتلاق بررسی کند. آرکین با دکتر الک هالند، دانشمند گیاه شناسی که گفته میشود در همین زمان مرده است، ارتباط برقرار میکند؛ اما او به سرعت اسرار مرموز این باتلاق را متوجه میشود و هال
در دورهای که درک مفاهیم بازاریابی به دلایل عمدتاً تجاری(و نه خدمترسانی به جامعۀ تشنۀ بازاریابی) بسیار سخت و با انبوهی از دادههای درست و نادرست در باتلاق اطلاعات علم مدیریت مواجه است، میتوان از الگوهای ساده، ایدههای کاربردی گرفت.
ادامه مطلب
قیمتگذاری سرخابيها در سازمان خصوصیسازی به چه صورت است
پرونده و
صورتحساب مالی پرسپولیس و استقلال که سازمان خصوصی سازی خواستار آن شده
بود، از طرف وزارت ورزش در اختیار این نهاد قرار گرفت تا پروسه قیمتگذاری
آغاز شود.
ادامه مطلب
خلاصه داستان سریال Swamp Thing 2019 :
سریال زیبای سوامپ تینگ، درباره CDC که یک بیمارستان و مرکز جلوگیری از امراز و بیماری ها را روایت میکند،ابی آرکینکه یک محقق مرکز کنترل است که او به خانه کودکیاش در لوئیزیانا باز میگردد. او در این شهر قرار است یک ویروس را در یک باتلاق بررسی کند. آرکین با دکتر الک هالند، دانشمند گیاه شناسی که گفته میشود در همین زمان مرده است، ارتباط برقرار میکند؛ اما او به سرعت اسرار مرموز این باتلاق را متوجه میشود و هالند
سی ان ان میگوید آمریکا و ایران برای هدف قرار دادن پایگاه عین الاسد توافق نموده و موشک باران کاملا نمایشی است. بی بی سی اذعان کرده که موشک روسی بویینگ را منهدم کرده است و یورونیوز در نهایت دیدگاهش این است که پدافند موشکی تهران هواپیمای مسافربری را هدف قرار داده! حالا اگر بر فرض بعید بپذیریم ایران و آمریکا در این مسئله توافق داشته اند و در عین توافق سامانه پدافندی ایران فعال بوده است، چگونه قبول کنیم که موشک روسی پرتابی را همین سامانه پدافن
یه وقتایی حس میکنی تو سیاهیِ مطلقی
هرچی دست و پا میزنی که خودتو نجات بدی از این مخمصه دلهره آور بیشتر میری تو قعر
و اونوقته که حس میکنی تموم شدی
دیگ دست و پا نمیزنی تنها یه گوشه خلوت میشه مرهم این روزای باقیت
و من میون این تاریکی و این قعر
میون این عمق ناامیدی و کنج خلوتم هرازگاهی به آسمون بالای سرم به نشونه هراس و امید زل میزنم
گاها اشک میریزم و گاها شايد بیشتر مچاله میشم تو خودم
اما ته دلم این روزا میگ هنوزم یه امیدی هست
قبلا هم بود
سوالی که دوست دارم از ذات اقدس اله بپرسم جهت تنویر افکارم این است که
دقیقا اینکه فرمودید و جعلنا نومکم سباتا چوطو میشه؟
شب چطور هم مایه ارامش است و هم به سان یک باتلاق، آدم را در خود میکشد.
اصلا شبها ترسناکند. صداهای شهر افتاده است. و صداهای تو در توی ذهن بلند و بلند تر میشود.
اما هر چه هست من شب را دوست دارم. گاهی حس میکنم برای گذار از برهههای مختلف زندگیام باید شب را بیدار بمانم. چند شب که پلک بر هم نزنم، همه چیز سر جای خودش
فیوز مينياتوري چیست؟
فیوز مينياتوري یا کلید مينياتوري Miniature Circuit Breaker که اختصارا MCB نامگذاری شده است یکی از تجهیزات تابلو برق صنعتی و خانگی می باشد که وسایل الکتریکی خانگی و صنعتی را در برابر اتصال کوتاه و اضافه بار ( عبور جریان غیر مجاز ) محافظت می کند.
به عبارت ساده می توان گفت فیوز یک وسیله حفاظتی است که در تجهیزات و مدارات الکتریکی به کار برده میشود تا در مواقعی که جریانی بیشتر از حد انتظار از وسیله عبور می کند مدار قطع شود تا سایر تجهیزات
یک بار برای همیشه باید با این افسردگی لعنتی خداحافظی کنم
این دیگر غیر قابل تحمل شده باید برود
برود برای همیشه
میخواهم دست خودم را بگیرم
و از ته این باتلاق لعنتی بیرون بکشم
و این کار را از همین لحظه شروع میکنم
دیگر غصه نمیخورم
اظطراب بیخودی به دلم راه نمیدهم
و مثبت و پر انرژی برای اهدافم تلاش میکنم.
احساس غالبم در این روزها تنهایی ست. نه از آنها که با یک مهمانی آخرِ هفته میشود رفعش کرد. یک جور تنهایی که میخزد توی تار و پود وجود. جاری میشود توی رگها. انگار که آمده باشد بماند. من؟ میگویم خب بمان! فهمیدهام این تنهایی شبیه است به یک باتلاق. هرچه بیشتر دست و پا بزنی، بیشتر فرو خواهی رفت. هرچه بیشتر به ازدحام آدم ها پناه ببری، تنهایی پررنگتر خواهد شد. این روزها یک چیز مدام توی مغزم تکرار شده: برای فرار از تنهایی به ابتذالِ حضور آدمها چن
چند هفتهای هست که تو گذشته سیر میکنم!
دلیلش رو نمیدونم!
آهنگهای قدیمی رو پیدا میکنم و گوش میکنم. فیلم و سریالهای قدیمی میبینم.
انیمههای قدیمی.
خاطرات قدیمی رو مرور میکنم!
نشستم یه بار دیگه همه ی قسمتهای انیمهی بابا لنگدراز رو دانلود کردم و وای که چقدر لذتبخش بود دیدنش.
الانم وسطهای آنه شرلیم و چقدر این دختر شیرین با احساسات پاکش دوست داشتنیه.
بهتون پیشنهاد میکنم این لذت رو از خودتون دریغ نکنین.
یوکای عزیز؛
امروز مادر زنگ زد و گفت غذا را بار بگذارم تا برسد. داشتم پیازها را خرد میکردم که صدای مارکو از بالا در آمد. نمیدانم در ذهنم چه گذشت که اصلا حواسم به چاقو نبود و دستم را بریدم.
خون همه جارا گرفت. امروز خون همه جا را گرفته بود. البته این قضیه از دیروز شروع شد. دوست مارکو را یادت هست؟ همان گربهی سفیدی که سپیده صدایش میزنم. دیروز آمده بود پشت در و میو میو میکرد. من هم از قبل پنجرهی طبقهی دوم را باز گذاشته بودم تا هوا کمی جریا
همین که نعش درختی به باغ می افتد
بهانه باز به دست اجاق می اقتد
حکایت من و دنیا یتان حکایت آن
پرنده ایست که به باتلاق می افتد
عجب عدالت تلخی که شادمانی ها
فقط برای شما اتفاق می افتد
تمام سهم من از روشنی همان نوریست
که از چراغ شما در اتاق می افتد
به زور جاذبه سیب از درخت چیده زمین
چه میوه ای ز سر اشتیاق می افتد؟؟
همیشه همره هابیل بوده قابیلی
میان ما و شما کی فراق می افتد؟
فاضل نظری
عدم که همیشه مرگ نیست
میتونه توقف آدم تو زمانی باشه که لازمه بجنگه!
من اسمشو میزارم عدم
علت توقف هم میتونه نشات گرفته از عشق باشه، تنبلی باشه
منطق باشه! یا ؟! .
نمیدونم اما هرآدمی یه جایی میرسه به باتلاق عدم ک لازمه دست و پا بزنه و خلاص کنه خودشو از اون وضعیت
این وسط به خیلی چیزا! و خیلی کسا چنگ میزنه و هدفش فقط رهایی
گرچه ب قول ی بزرگ "به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد"
پ.ن: این روزا میجنگم با هوس! عقل! زمان! چاره!عشق! و همه چی
الهی بشه همونی
شايد این فرق من و صبر و یه مشت زمزمه است
شايد این حسرت یک نگفتن درد دل است
شايد این آتش یک کوه پر از غم باشد
شايد این ترس نگاه از همه ی تن باشد
آتشی از نفسم میگذرد
بی دلیلم بی دلیلم پی خود
شايد این در پی خود بودن یک تن باشد
یا فراری ز تنی پژمرده
یا که احساس نفهمیدن این تن باشد
شايد آن حس غریب نقطه ی امیدی بود
که زمین را به نگاهی وصل کرد
و سپهر را به دو دستم می داد
و مرا از همه ی این شايد ها دور کرد
سایه ام را همراهم کرد
بار ترس را از دوشم برداشت
و ته
کشاورز فقیر اسکاتلندی بود و فلمینگ نام داشت. یک روز، درحالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید. پسری وحشت زدهکه تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش می کرد تا خودش را آزاد کند. فارمر فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات می دهد.
روز بعد، کالسکه ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید. مرد اشراف زاده خود را به عنوان پدر پس
خبرهای فوری پلدشت | ۱۳۹۷/۱۱/۲۲ | امروز با حضور مردم و مسئولین شهرستان پلدشت راهپیمایی روز ۲۲ بهمن انجام شد.
به گزارش خبرنگار، پایگاه خبری و اطلاع رسانی، خبرهای فوری پلدشت؛ امروز با حضور مردم انقلابی و ولایت مدار شهرستان پلدشت با ندای الله اکبر» و شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل» باری دیگر ثابت کردند که اتحاد ما ادامه دارد و آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند».

/انتهای پیام
مشخصات:
گزارش خبرهای فوری پلدشت از راهنمایی ۲۲ بهمن در شهرستان پلدشت
ت
درباره این سایت