سلام همراهان گرامی اچ پلاسخدمت روی گل شما عرض کنم که جدیداً تو وبلاگ ها که نگاه ميکنم تیتر "اندر احوالات" رو زیاد میشنوم حالا خودم دست به کار شدم تا یه اندر احوالات برا خودم داشته باشمپس با من همراه باشید.❤️️اندر احوالات فضای مجازیوالا دیگه ازش خسته شدم . آخه واقعا انسان رو کلافه ميکنه . توی دویست تا گروه و کانال باشی ولی اعصاب نداشته باشیجونم براتون بگه یه بار جوگیر شدم زدم تلگرام رو از ریشه حذف کردم . چون داشت اعصابم رو خورد می کرد . البته
چند روزی است از عادت خارج شده چیزخاصی ننگاشته احوالاتی غریب بر دِماغم حاکم گشته. به قسمی که گاه احساس میکنم جریان سیال افکار همچو سیلی مهار ناشده خرده هوش و عقلی که داشتم را میفرساید که با خود ببرد.
نمیدانم احوالات دیگر مردمان چگونه است منتهای مراتب، دِماغ من از آن دست عقولی است که مدام فیالذاته درحال
ادامه مطلب
۱. به و فایی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفایی که کنی در دل من عین وفاست
۲. اگر قصد شکارم داشتی اینک اسیرم من
دگر از باغ بیرون شو مسوزان آشیانم را
۳. تا که ویران شدم آمد به کفم گنچ مراد
خانه ی سل غم آباد که ویرانم کرد
سه بیت از شاطر عباس صبوحی
۴. متاع تفرقه از کار ما همین دل بود
خداش خیر دهد هرکه این ربود از ما
نمیدونم از کیه
۵. منی که نقش شراب از کتاب میشستم
زمانه کاتب دکان می فروشم کرد
نیز
۶. دریاب که از عمر دمی بیش نماندست
بشتا
همان لحظاتی که آدم فکر ميکند يکی از بنده های خوب خداست، ندانسته دارد سقوط می کند. نمی دانم چه حکایتی ست. نمی دانم چرا. فقط می دانم هر بار که ظنم به خودم خوب شد، بعد از يک بازه ی زمانی تبدیل به آدم افتضاحی شدم. مثل حالا.
منی که لفظ شراب از کتاب می شستم
زمانه کاتب دکان می فروشم کرد .
انجامه های نسخ خطی يک شناسنامه کوتاه فرهنگی تاریخی اند که در دل خود حرف های زیادی و زوایای ناشناخته ای از عصری که کاتب در آن می زیسته را دارند . در میان کاتبان کهن فارسی نگار دونفر هستند که کاتب شاعرند يکی اسدی طوسی که قدیمیترین نسخه دست نویس فارسی را در سال447ه.ق نگاشته است و دیگری ابوالهیجا اردشیر ابن دیلمسار که ترجمان البلاغه را در سال 507ه.ق کتابت کرده است .با تطبیق این دو انجامه می توان به چند نکته رسید اسدی در پایان الابنیه عن حقایق الادو
کتابی است مختصر اما حجیم از حکمت و معرفت که ساعتها ذهن شما رو به تفکر در احوالات خود میکشاند. و سرگذشت ابدیّت شما را همان سه دقیقهای که در این کتاب روایت شده متاثر از خود خواهد کرد.
کتاب در مورد رزمندهای است که سه دقیقه پس از مرگ در عالم برزخ سیر میکند و احوالات و اتفاقاتی را میبیند که برخی از این احوالات در این کتاب با قلم نویسنده به رشته تحریر درآمده، مصلحت بر این رقم میخورد که ایشان به دنیا برگردند و احوالات و مشاهدات ایشان ت
بهتر نبود این لباس صورتی بیمارستان ها سایز بندی داشت؟
خیلی داغون شده تیپم
دارم توی لباسه گم میشم
فعلا بخش اورژانس بستری شدم،اوضاع انقدر خنده داره
خانوم روبروییم نشسته داره تخمه میشکنه :)))
البته منتظر جواب ازمایش خون هستم
دکتر گفت باس خون تزریق بشه بهم
خب همون طور که درجریانید یا نیستید ، روابط فامیلی و خواهر برادری در این سریال واقعا پیچیده است!
من تا نیمه سریال در تلاش برای فهمیدن این روابط پیچیده بودم، پدر همش میخواست بفهمونه بهم که قضیه چیه! و مننمیفهمیدم .
دست آخرم بهمگفت تو مگه ارتباطات نمیخونی؟ چطور نمی فهمی اینجیزارو؟
و
من
هیچ
من
نگاه!
چند روزی مرخصی گرفتم که یعنی چند تا کار انجام بدم
اما
امان از این xilinx اول که تحریمیم نذاشت وارد سایت بشیم
حالا هم که وارد شدیم اطلاعات حسابم رو دیده میگه نمیتونیم این اطلاعات رو تایید کنیم.
هر چند من يکمی "askfhdhf" چرند بجای آدرسو اینا نوشتم
مرض داره
دیگه میخوام استعفا بدم .
خسته ام از سوختن های مدام .
از ققنوس بودن !
اینبار از وسط آتش کسی بیرون نمیاد .
روح وحشی
+شرمنده که نمیتونی با سوختنم سلفی بگیری .
به همین خوندن و گزارش هام اکتفا کن !
این مدلی شدیم دیگه !
مرگ چه جسمی و چه روحی شده وسیله ی سرگرمی .
شعرام
واگویه هام
این یادداشت هام بخصوص "اندر احوالات روح وحشی " شرح حال خراب يک آدم ه که از آدم بودن خسته است .
عجیبه نه؟
این دل لعنتی رو میگم.
حتی الان که دارم فکر ميکنم می بیینم حتی اون صورت مچاله شده ت موقع خندیدن هم جذابه!
دیوونه شدم.
همش از همون روزی شروع شد که تصمیم گرفتیم باهم بریم انتخابات!
و این دل و خیال لعنتی من هم کافی بود تا تو رو تبدیل کنه به محبوب!
وای خدای من ، مگه میشه دوستت داشته باشم؟
منی که از صبح تا شب دارم بدت رو میگم!
و بهت فحش میدم. کار دله ها .می بینی؟
شت!
اندر احوالات امروز بعد از جلسه ی انجمن.
بسم الله
وقتی دو روز گوشی داری
ولی نداری!
اندر احوالات هنگیدن پارس جان!
کارم به جایی رسیده بود هرکسی میتونست جواب تلفنش رو بده بهش غبطه میخوردم!
خلاصه این بازی کثیف با فلش کردن گوشیم تموم شد فعلا!!!
ولی راه همچنان ادامه داره
دکتر گوشی برگشته میگه: اینو از کجا آآوردی؟؟؟
:/
اینقد من سر داشتن پارس فحش خوردم و چشم غره دیدم که نگو!
خلاصه قدر گوشی هاتونو بدونین:)
ادامه مطلب
وقتی چندین و چندوبلاگ داشته باشی، همین میشه که ندونی تو کدوم بنویسی. تو يکی میترسی پرستیژ خانمانه بودنت بریزه به هم. در اون يکی رو هم گل گرفتی. يکی دیگه رو هم که نوشتی به روز نمیشه. اینجا هم انگار حال نميکنی. اما تو دلت میخواد بنویسی. چه خوب چه بد. چه نوشته هات به درد لای جرز دیوار بخوره و چه به درد قاب گرفتن برای سالن پذیرایی. میرم به وبلاگهای دیگه سر میزنم، غبطه میخورم به حال صاحباشون. راحت مینوسن. منو هزار غول ریز و درشت احاطه کرده که اگه بخوام
چون عمر به سر رسد چه بغداد و چه بلخ
پیمانه که پر شود چه شیرین و چه تلخ
می نوش که بعد از من و تو ماه بسی
از سلخ به غره آید از غره به سلخ»
ولی فردا صبح به این فکر نکن که چه کردی. اهمیتی نداره. فقط راهت رو بکش و برو از اونجا؛ تا شبی دگر، جایی دگر.
تحقیق افکار و احوالات امین الدوله
دانلود تحقیق کارشناسی ارشد رشته تاریخ با موضوع افکار و احوالات امین الدوله، در قالب فایل word و در حجم 207 صفحه. مهمترین موفقیت امین الدوله در طول دوران صدارتش تشویقی بود که از دانش آموزان می کرد و مدارس ابتدایی را به شیوه اروپایی در .
اتوکد قویترین نرم افزار طراحی صنعتی و ترسیم نقشههای فنی است. در این مقاله می خواهیم برای آن دسته از کاربران برنامه اتوکد که با برنامه فارسی ساز کاتب آشنا هستند، جدیدترین نسخه فونت کاتب برای فارسی نویسی در اتوکد را برای دانلود رایگان قرار دهیم.
مهندسین عمران و معماری می توانند از برنامه اتوکد در ساختن مدلهای دو بعدی و سه بعدی از سطوح يکپارچه و یا شبکهای استفاده نمایند. این برنامه به علت قابلیتهای پیشرفته طراحی اتوماتيک و کامپیوتری ب
اینا ورژن های جدید مردم دوستی و حیوان دوستی و هستن که اپدیت میشن:)))
1-اندر احوالات من و دختر عمه !!!
2- خاطرات منو کرم خاکی ها !!!
3- منو دختر عمویی که حتی با اش هم سس میخوره :(
4- خاطرات شیرین تقلبها!!!
5- اندراحوالات منو معاون دوران دبیرستان :||||||||||||
6- ( باید یادم بیاد )
{حکایات و تشرّفات - شماره 38}
آیا دینم به سلامت خواهد بود؟
در شهری حوالیِ مراغه، پیرمردی زندگی میکرد که صد و هفده سال داشت. نام او قاسم بن علا بود. او به ملاقات امام هادی و امام حسن عسکری رسیده بود، و در زمان غیبت صغرا همیشه نامههایی از ناحیه مقدّس حضرت اباصالح المهدی دریافت میکرد. حدود دو ماه بود که هیچ ارتباطی با حضرت نداشت و از این بابت بسیار غمگین بود. تا اینکه پيکی از جانب حضرت رسید و نامهای آورد.
قاسم که نابینا بود، نامه را به کاتب
خب میرسیم قسمت دوم ماجراهای منو دختر عمه:)
یه روز رفته بودیم پيک نيک تاب بسته بودیم نوبتی بازی ميکردیم اعتراف ميکنم من هرچقدم خشونت به خرج بدم انصافا کارای خیلی خطرناکو انجام نمیدم ولی دختر عمم چرا( کی میگه ماستمن ترشه ). ماجرا از اونجایی شروع شد که من که نشسته بودم و دختر عمه جوون قرار بود هلم بده، تابو برد بالا یه لحظه من متوجه شدم يکم شله گفتم همونجوری نگه دار يکم طنابو سفتش کنم تا یه دستمو ول کردم از طناب یهو از همون بالا هلم داد!!
ا
که من از علاقه و محبتم نسبت به ترمه یا همان بته جقه نگویم! از علاقه ام به نقاشی های گل و بلبل نگویم! تقریبا تمام زندگی ام این طرح و نقش را دارد و البته اتفاقی این قالب را پیدا کردم.
دنیا دنیا ذوق کردیم از قالب جدید.
فکر کنید چقدر در طراحی این نقش ها هنر به کار برده شده.
متاسفانه مردم این دوره زمانه خارجی پسند شده اند.
+بی خوابی تقریبا داره به 48 ساعت میرسه. این پست را هم برای تلطیف روحیه نوشتم وگرنه حتی نمیتوانم انگشتان زارم را تکان بدهم و تایپ ک
آموزش نصب فونت کاتب فقط در ۴ مرحله
۱– ابتدا فونت ها را دانلود کرده ( از طریق همین دکمه سبز رنگ )
برای دانلود فونت کاتب با حجم ۳ مگابایت بر روی دکمه زیر کليک کنید.
دانلود مستقیم و رایگان فونت کاتب- کليک کنید
۲– فایل فشرده که پس از دانلود در اختیار شما قرار میگیرد را از حالت فشرده خارج کنید.( کليک راست بر روی فایل و انتخاب گزینه Extract )
۳– وقتی که فایل را از حالت فشرده خارج کردید، پوشه را باز کنید، همه فایل های داخل پوشه ۱ را کپی کرده و در
هرلحظه برزبانها ذکرخدابیاید/با عشق آل احمد دفع بلابیاید/اندر دعای شیعه فریادها بلنداست/يک روز صاحب مابا نینوابیاید/بر مسلمین عالم سخت است روزگارش/درمان دردمومن اندر ولا بیاید/آخرزمان رسیده با امتحان ایزد/بهرمقام انسان صد ابتلابیاید/قرآن وعترت حق بهرسعادت آمد/در پرتو ولایت برجان شفابیاید/ما عاشقان حیدرگریه کن حسینیم/زهرابرای زاری تاکربلابیاید/بر دشمن ولایت عمارگونه باشیم/اندربصیرت ما لطف وصفا بیاید/وقت است با نیایش دفع بلا بگردد/درهرن
خوابم نمیبره
فیلمای هندسه رو دارم میبینم☹
خیلی خوشم میاد ازش:/ میمون
واای صبح ساعت ۸ کلاس داریم با ریاضی
این يکیو اگه خواب بمونم نمیتونم بپیچونم
کلاسش و تدریسش خوبه ها منتهی دبیرش میگه وقتی الان تو کلاسین اگه پیام منو سین نزنین همون لحظه غیبت رد ميکنم
در نتیجه برا یه ساعتو نیم باید تو واتس اپ رختخواب پهن کنیم
ولی کار ندارم خدایی از همه دبیرامون آدم تره❤
شانس نیس که.
از تهی سرشار
جویبار لحظه ها جاری
چون سبویی تشنه که اندر خواب بیند آب
و اندر آب بیند سنگ
دوستان و دشمنان را میشناسم من
زندگی را دوست میدارم
مرگ را دشمن
آه اما با که باید گفت
من دوستی دارم که خواهم از او به دشمن التجا بردن
+این شعر اخوان را باید از بر بود ، برای روزهایی که اینچنین سینه ی آدمی تنگ میشود .:)
به در ميکده با روی سیاه آمده ام
در پی عشق تو با خرمن آه آمده ام
به دلم روی و ریا و به برم خرقه سیاه
چهره پر شرم و دلی پر ز گناه آمده ام
اگر اندر دل خود جز تو ببستم نقشی
که غلط بود و ندانسته به راه آمده ام
بده ای دلبر از این غم برهم زین قفسم
چشم دل بر تو ببستم که به راه آمده ام
' آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار'
بر سر کوی تو با حسرت و آه آمده ام
اندر این بحر فنا بر چه ببندم امید
که به امید لقا با رخ ماه آمده ام .
فاطمه جلائی زاده
قسمت اول و یادتونه؟
خلاصه که به محض رسیدن مادر شوهر جان گفتن آشپزخونه برای تو!!!
ساعت 10صبح رسیدیم خداروشکر ناهار و گذاشته بود .
خسته راه بودم که سر سفره ناهار گفت خو آلاء شام میخوای چی بذاری؟نشد بهش بگم من وقتی سیرم نمیتونم به غذا فکر کنم!!!!گفتم نمیدونم:'(
يکم فکر کردم و با حالت تهوع گفتم قیمه گفت بچه های ما گوشت نمیخورن(تو دلم گفتم بچه های شما کوفت بخورن)
ادامه مطلب
های:"]
من الان خونه يکی ازدخاله هام تشریف دارمو قراره تا صب همینجا باشم صب زودم میرم خونه و بعدش هم که راهی مدرسه میشم. فیلم تبدیل شوندگان 1 رو ریخته بودم تو گوشی و میخواستم ببینم که وقت نشد •_•
الان وازلین مخصوص بچه {مال پسر خالمه) زدم به دستام در یه حال بسی خرسندانه هستم چون خعلی خوش بوئه ^^
و الان هم زیر پتوئم و بسی چشم انتظار فردا که به لبتاپ عزیزم برسم*-*
یه رمان هم تا یه جاهایی نوشته بودم ژانر پلیسی درام تصمیم گرفتم اونو اینجا بزارم و بعد سعی
سال گذشته شب یلدا ، همهی خاله ها و بچه ها و نوه ها خونهی مادربزرگم دعوت بودیم و مراسم شب چله اونجا برگزار شد. از اونجایی که امسال خیلی ها باید طرف همسرهاشون رو هم راضی نگه میداشتن، پنجشنبه شب رو يک ویلا خارج از شهر رزرو کردیم و همگی دور هم جمع شدیم و تا عصر جمعه در کنار هم بودیم و خیلی خوش گذروندیم.
و اما دیشب که شب یلدای اصلی بود شوهرها و پسر خواهر شوهر منزل مادر شوهر جمع شدیم به صرف کوفته که خواهر شوهرم پخته بود و میوه و دسر که ما آم
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بستگشاد کار من اندر کرشمههای تو بست
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاندزمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشودنسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کردولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکنکه عهد با سر زلف گره گشای تو بست
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصالخطا نگر که دل امید در وفای تو بست
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفتبه خنده گفت که حافظ برو که پ
در ستایش سرور جوانان اهل بهشتسبط پیغمبر تویی یا مجتبیزاده حیدر تویی یا مجتبینور چشم فاطمه دخت نبیحامی مادر تویی یا مجتبیدر سپهر پر فروغ پنج تنچارمین اختر تویی یا مجتبیخوبی خوبان همه اندر تو جمعکان سیم و زر تویی یا مجتبیسرور اهل جوانان بهشتبر کریمان سر تویی یا مجتبیخانه ات را در به روی خلق بازاجود و اکبر تویی یا مجتبیبا فقیران و نشرت بی نظیرلطف را مظهر تویی یا مجتبیچهره ات یادآور ختم رسلبا شکوه و فر تویی یا مجتبیدر شجاعت برتر از وصف و بی
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
چوگان حکم در کف و گویی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
این خون که موج میزند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمیکنی
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره یاری نمیکنی
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
و اندیشه از بلای خماری نمیکنی
حا
به گمونم باید یه دفترچه یادداشت برای خودم تهیه کنم تا همیشه همراهم باشه و چیزی که در لحظه تجربهاش میکنم یا به ذهنم میرسه رو به صورت کلیدواژه ثبت کنم. اصلا نمیدونم اون انرژی اولیه رو از کجا آوردم که اینقدر مفصل شروع کردم. شاید به خاطر این بود که قبلش هیچی نگفته بودم و یه سری حرفها تلمبار شده بود. شایدم چون این روزها اتفاق معمولی خاصی برام نمیافته تا یادم بمونه که بخوام ثبتش کنم، در صورتی که مطمئنم میافته و اون لحظه برام حس خاصی داره. ش
باسمه تعالینیایشدعای سماتغزل۴گفت باقر این دعا را از برای سالکان و عارفاناز شمیمش میشود مسرور قلب و روح و جانقلب ها را می کند شاداب آن اسمای پاکخوانده گردد عصر جمعه، مشعل عشق و روان
حاوی اسرار حق باشد سمات و نام هومستحب باشد قرائت، گر توانی آن بخوانپر ز رمز است و نشانه در اجابت این دعازین سبب خوانند آنرا چون سمات و يک نشانهست مقبول عوام مردم و اصحاب خاصپر ز مضمون های عالی و معارف اندر آنمی کند محفوظ ما را از شیاطین دروندور سازد دشمنان را، از
شمع اندر شب بسوزد، عمر خود سازد تباه،
می دمد صبح سفید و میشود روزش سیاه.
گرچه شمع اندر سرش باشد کلاهی همچو زر،
بامرام آخر سرش را م یخورد این زرکلاه.
خانه را روشن نماید شمع از سوزش، ولی
گشته است او قاتل پروانه های بی پناه.
هر قدر این عالم فانی شود روشن ز نور،
سبز گردد هر کجایی سایه ها در روی راه.
سعی کمتر کن برای شهد، که از شهد خود
خانه ویران است زنبور عسل هر سال و ماه.
حقتلاشی خلق را چون حلقه در حلقش شود،
از صوابی گر سخن گویی، شود آخر گناه.
باسمه تعالی
قصیده(۴)
حضرت علی (ع)
دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن
ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان
ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان
ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو، کردار چه میزان
تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
هارون زمان، نور خدا، مشعل سوزان
در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان
همسر بودت، دخت نبی، ام ابیها
بر خیل ن اسوه و زیبایی رضوان
ای نفس نبی، دین خدا،
کلیات خمس:
میگویند هر کلی را که نسبت به افراد خود آن کلی در نظر بگیریم و رابطه اش را با افراد خودش بسنجیم از يکی از پنج قسم ذیل خارج نیست:
۱. نوع:
مفهومی کلی که بیانگر تمام ذات یا حقیقت شی است.
(مانند اسب نسبت به حیوان)
۲. جنس:
مفهومی کلی که بیانگر بخشی از حقیقت شی است.
(مانند حیوان نسبت به انسان و شتر)
۳. فصل:
مفهومی کلی است که يک نوع را از سایر انواع در يک جنس جدا میکند.
(مانند ناطق که انسان را در جنس حیوان از سایر انواع حیوان جدا میکند)
4. عرض
باز تابی در ده آن زلفین عالم سوز را
باز آبی بر زن آن روی جهان افروز را
باز بر عشاق صوفی طبع صافی جان گمار
آن دو صف جادوی شوخ دلبر جان دوز را
باز بیرون تاز در میدان عقل و عافیت
آن سیه پوشان کفر انگیز ایمانسوز را
سر برآوردند مشتی گوشه گشته چون کمان
باز در کار آر نوک ناوک کین توز را
روزها چون عمر بد خواه تو کوتاهی گرفت
پارهای از زلف کم کن مایهای ده روز را
آینه بر گیر و بنگر گر تماشا بایدت
در میان روی نرگس بوستان افروز را
لب ز هم بردار يک دم تا هم
آن ۸.۵ ساعت اختلاف زمانی که بین تهران و تورنتوست را یادتان هست؟
بالاخره کار دستمان داد
صبح بیدار شدم و در عوالم بین خواب و بیداری دیدم جایی نوشته چند نفری در مراسم تشییع جان دادند
باورم نشد
بعد آن ۵ساعتی را که ما در حالت آماده باش جنگی به سر بردیم،شما خواب بودید و ما خدا خدا ميکردیم همه چیز وقتی شما از خواب بیدار شدهاید به خیر گذشته باشد
به خیر که ختم نشد اما زبانه شرش کوتاه شد و همان موقع ها که ۴۵ دیوانه توییت کرد All is well، شما هم کمکم چ
اندر مصیبت لاکچریبازی و دستکاری در تولد نوزادان به بهانه تاریخهای رُند!
محمدرضا یزدانپرست، مجری تلویزیون: با این وضع چهبسا در ۹۹/۹/۹ مافیای» نوبتگرفتن برای سزارین با پول بیشتر، پدید بیاید!تفاوت آدمها را هنر و خلاقیت و تلاش و انسانیتشان میسازد، نه عدد مندرج در شناسنامه!
جهت کسب اطلاعات بیشتر کليک فرمایید
پدر اندر پدر اندر پدرم نوکرتست
افتخارم همه این است سرم نوکر تست
بسته ام شال عزا را به سر کودک خود
باشد آقا که بگویم پسرم نوکر تست
مادرم شیر غم عشق ترا داده به من
هرچه دیدیم به شهر و سفرم نوکر تست
همه ی هستی ما بسته به الطاف شماست
این دل محتضر و مختصرم نوکر تست
دخترانم همگی گریه کن داغ توام
افتخاری است چنین مفتخرم نوکر تست
اشک می ریزم و با داغ شما دمسازم
پدر اندر پدر اندر پدرم نوکرتست
دوستان من خیییییییلی خیلی خیلی شرمنده تونم.من نه توان ترک بیانو دارم.
نه از اون بی معرفتایی ام که بی خبر میذارن میرن.
نه از نسل بیدم. (اینجانب از نسل بادمجون بم میباشم! :دی )
نه از رنگ روحم!! :دی (از اونجایی که بعضیا فکر ميکنن ب خبر میومدم و میرفتم! :| )
من فقط یه کوشولوی طفلکی ام که به اجبار و از روی بی نتی محکوم شدم به نبودن! :"(
احوالتون چطوره؟؟؟؟
من که نبودم خوش گذشت؟؟
ماشالا هزار ماشالا ستاره های روشنتون از دفه های قبلی بیشتره!!!! (من قبلنم سابق
دیگه به سبک نوشتن نویسنده ی کتابی که دارم می خونم عادت کردم.می تونم به جرئت بگم جزو کتاب های مورد علاقه ی منه. :) با این حال دلم برای شخصیت اصلی دوم کتاب می سوزه.بیچاره معلومه که تنهاست.خب به هر حال کسانی که خیلی دوستش دارن الان اطرافشن. :) حدود 50 صفحه ی دیگه به پایان کتاب مونده و من از همین الان احساس می کنم که دلم برای شخصیت های کتاب تنگ می شه. :) دیروز فهمیدم که کتابی که دارم می خونم هنوز ادامه داره و ادامه اش توی دوتا کتاب دیگه است.متاسفانه دو کتا
ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمدهای مرحبا
قافله شب چه شنیدی ز صبح
مرغ سلیمان چه خبر از سبا
بر سر خشمست هنوز آن حریف
یا سخنی میرود اندر رضا
از در صلح آمدهای یا خلاف
با قدم خوف روم یا رجا
بار دگر گر به سر کوی دوست
بگذری ای پيک نسیم صبا
گو رمقی بیش نماند از ضعیف
چند کند صورت بیجان بقا
آن همه دلداری و پیمان و عهد
نيک نکردی که نکردی وفا
ليکن اگر دور وصالی بود
صلح فراموش کند ماجرا
تا به گریبان نرسد دست مرگ
دست ز دامن نکنیمت رها
دوست نباشد به حقیقت
حس ميکنم امسال مادرانهتر در آغوشتم :)
و خب این یه دنیاست . . .
الحمدلله که مادرمی.
بزودی به شکرانه این حس، یه نماهنگ میسازم برای شما، حضرت مادر جان
به مدد امیرالمومنین . . .
این حس اینقدر زیباست
که اگر خیلی چیزها رو ازم بگیری و همین یه دونه رو بدی، احتمالا بیارزه :)
کمی ناامیدمدوست داشتم شجاعت داشتم و ترس از روبه رویی با موانع و مشکلات رو کنار میذاشتم میرفتم دست به عمل میزدمبا قدرت تمام کارهارو انجام میدادمتا از خجالتِ عذاب وجدانی که این روزا(شایدم خیلی وقته) بابت تنبلیم دارم دربیام.این چند روز يکم جدی تر دارم درس میخونم تا ارزوهام فقط ارزو نباشه
دلم نمیخواد فقط رویا ببافم دلم میخواد اینهمه فکر و خیال که دارم یه جایی یه زمانی رنگ واقعیت پیدا کنهمیخوام راهی پیدا کنم که در ورای این چهار دیواری لذت زندگی
۱) اندر احوالات خوابگاه مسوول خوابگاهی داریم که می فرمایند شب یا تا ۹ و نیم خوابگاه باشید یا اگر تاخیر زیاد دارید کلا نیایید همونجایی بمونید که بودید . این جوری با این قوانین ناقص مراقب بچه های مردم هستن . خب آدم حسابی وقتی مادر و پدر من راضی هستن و در جریانن که کجا بودم چرا نباید بیام سرمو رو بالشت اتاق خودم بزارم ۲) زمزمه هایی از اضافه شدن يک دانشجوی انتقالی به بخشمون داریم، مثل پارسال؛ امیدوارم امسال استادامون، ما دانشجوها رو هم از خودشو
سبو بشکن که آبی نه سبویی
ز جو بگذر که دریایی نه جویی
سفر کن از من و مایی که مایی
گذر کن از تو و اویی که اویی
چرا چون آس گر خود نگردی
چو آب آشفته سرگردان چو جویی
پشیمانی بود در هرزه گردی
پریشانی بود در سو به سویی
تو باری از خود اندر خود سفر کن
به گرد عالم اندر چند پویی
که را می پرسی؟ از خود وانپرسی؟
که را گم کردی؟ آخر نگویی؟
ز خود او را طلب هرگز نکردی
اگر چه سالها در جستجویی
کلاه فقر را بر سر نیابی
مگر وقتی که ترک سر بگویی
تو يکرو شو چو آیینه که طو
سر گرمی مردم از طریق رسانه، اخبار و رومه ها و تصویب قانون های نادرست نه تنها حکایت این روزهای جامعه ما است بلکه سالها است که مردم ما اینگونه سرگرم شده اند.
زمانی با اخبار فوتبال اندر احوالات فلان مربی خارجی یا بازيکن فوتبال که میلیاردها تومان پول دریافت کرده و قهر کرده و رفته! و حالا مسئولین ما هواپیما می فرستند تا بیاید یا خودشان به دنبال او می روند!
زمانی با چند برابر شدن قیمت مسکن و خودرو توسط دلالان!
زمانی با نرخ ارز و طلا!
زمانی با
دیروز به خاطر مراسم عزای پسرخالم ، عمه ها و عموهام و اومدند ، جایی که منتظرشون بودیم درست آرامستان قرار داشت ، ما پیاده شدیم و فاتحه به دایی دادیم ، ما زیاد میریم اما وقتی اونها اومدند متوجه شدم آخرین زمانی که سر خاک دایی اومدند ۳۶ سال گذشته !!!
زمان بسی طولانی . اونجا بود که زن عموم گفت من يک خواهر ۹ ساله داشتم که اونم اینجا خاک شده ، حتی يکبارم سر خاکش نیومده بود ، هرچند نتونست سر خاکش بره در سرمای سوک اما دلش براش تپید .
دارم فکر ميکنم ب
سر گرمی مردم از طریق رسانه، اخبار و رومه ها و تصویب قانون های نادرست نه تنها حکایت این روزهای جامعه ما است بلکه سالها است که مردم ما اینگونه سرگرم شده اند.
زمانی با اخبار فوتبال اندر احوالات فلان مربی خارجی یا بازيکن فوتبال که میلیاردها تومان پول دریافت کرده و قهر کرده و رفته! و حالا مسئولین ما هواپیما می فرستند تا بیاید یا خودشان به دنبال او می روند!
زمانی با چند برابر شدن قیمت مسکن و خودرو توسط دلالان!
زمانی با نرخ ارز و طلا!
زمانی با
تشکیلات دیگر، گروه یازده نفره بود. این یازده نفر عبات بودند از: من، . ، آقای مصباح یزدی (که کاتب این جلسات بود) .
آقای مصباح یزدی صورت جلسات را در يک دفتر به زبان رمزی - که خود آن را اختراع کرده بود و به خطوط علوم غریبه شباهت داشت - می نوشت؛ و برای این که بیشتر رد گم کند، در آغاز دفتر نوشته بود: کتابی در زمینه علوم غریبه یافتم و آن را رونویسی کردم»؛ شاید آن نوشته ها الان نیز موجود باشد
منبع: خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید
مرا گفتی بگو چبود تفکر
کز این معنی بماندم در تحیر
تفکر رفتن از باطل سوی حق
به جزو اندر بدیدن کل مطلق
حکیمان کاندر این کردند تصنیف
چنین گفتند در هنگام تعریف
که چون حاصل شود در دل تصور
نخستین نام وی باشد تذکر
وز او چون بگذری هنگام فکرت
بود نام وی اندر عرف عبرت
تصور کان بود بهر تدبر
به نزد اهل عقل آمد تفکر
ز ترتیب تصورهای معلوم
شود تصدیق نامفهوم مفهوم
مقدم چون پدر تالی چو مادر
نتیجه هست فرزند، ای برادر
ولی ترتیب مذکور از چه و چون
بود محتاج استعمال
امروز ارائه داشتم.
کار پروژهمون رو باید برای اساتید ارائه میدادم.
انقدر درگیر کار بودم که داغون شدم اصلا.
دلشوره رتبهها بگیر نگیر داشت، هی یادم میومد دلشوره میگرفتم، هی یادم میرفت درگیر کار میشدم!
حالا فکر کن وسط ارائه به محض اینکه آقای دکتر مشغول حرف زدن با اساتید شد زدم سایت سازمان سنجش. نتیجه نیومده بود.
وسط ارائه يکی از همکارها علامت داد: نتایج!
منم علامت دادم: نیومده! :))
باز علامت داد: چرا اومده.
فقط منتظر فرصت بودم.
تا یه لحظه مجال پی
بیامد سوی پارس کاووس کیجهانی به شادی نوافگند پیبیاراست تخت و بگسترد دادبه شادی و خوردن دل اندر نهادفرستاد هر سو يکی پهلوانجهاندار و بیدار و روشنروانبه مرو و نشاپور و بلخ و هریفرستاد بر هر سویی لشکریجهانی پر از داد شد يکسرههمی روی برتافت گرگ از برهز بس گنج و زیبایی و فرهیپری و دد و دام گشتش رهیمهان پیش کاووس کهتر شدندهمه تاجدارنش لشکر شدندجهان پهلوانی به رستم سپردهمه روزگار بهی زو شمرديکی خانه کرد اندر البرز کوهکه دیو اندران رنجها شد
به گزارش خبرنگار پایگاه تحلیلی - خبری تاریخ تطبیقی؛
پرسش: مقداری درباره شخصیت سِرجون»، مذهب و نقش آن در حکومت معاویه توضیح بدهید؟
✅ پاسخ استاد: سرجون تقریباً همهکارهی ارتباطات معاویه بوده است؛ میتوان گفت او هم نقش دبیرخانه را برعهده را داشت و هم کاتب سِرّ معاویه بود.
سه نفر در تاریخ به عنوان کسانی که بسیار به معاویه نزديک بودند، معرفی شدهاند؛
سرجون: نویسنده و کاتب معاویه
ابن اَثال: طبیب معاویه
اخطَل: شاعر معاویه
اما مسئله اصلی ا
به گزارش خبرنگار پایگاه تحلیلی - خبری تاریخ تطبیقی؛
پرسش: مقداری درباره شخصیت سِرجون»، مذهب و نقش آن در حکومت معاویه توضیح بدهید؟
✅ پاسخ استاد: سرجون تقریباً همهکارهی ارتباطات معاویه بوده است؛ میتوان گفت او هم نقش دبیرخانه را برعهده را داشت و هم کاتب سِرّ معاویه بود.
سه نفر در تاریخ به عنوان کسانی که بسیار به معاویه نزديک بودند، معرفی شدهاند؛
سرجون: نویسنده و کاتب معاویه
ابن اَثال: طبیب معاویه
اخطَل: شاعر معاویه
اما مسئله اصلی ا
خیلی سال میگذره از وبلاگ نویسی من! از روزهای اول که يکی از دوستان (هنوزم بعد از 15 سال دوستیم!!) منو با دنیای وبلاگ نویسی آشنا کرد خیلی سال میگذره، سالهایی پر از خاطره های تلخ و شیرین. چند وقتیه دوباره به سرم زده وبلاگ نویسی کنم، البته برای دل خودم، چون یجای دیگه یه وبلاگ (وبسایت) کاری هم دارم که هنوز داره کار خودشو ميکنه امروز به چند تا وبلاگ خوب و قلم خیلی خوب برخوردم و حس و حال اون روزها دوباره در من زنده شد، گویی در زمان سفر کردم!! حکایت "رد پا
انسان سر تا پا مجموعهای است از احساسات و احوالات پیچیده. شده حتا خودتان هم نتوانید خودتان را درک کنید؟ شده از خودتان بترسید؟ شده مجموعهی رفتارها و احساسات و حرفهایتان را بگذارید کنار هم و تنها به تناقض برسید؟ شده. حتما شده. ما، همهی ما با وجود تفاوتهایمان خیلی به هم شبیه ایم.میگویند از افسردگیتان حرف بزنید ولی بعضی چیزها را نمیشود گفت. شاید فکر کنید اگر گوینده یا نویسندهی خوبی باشی بشود اما نه، بعضی چیزها را حقیقتا نمیشود گف
کمی ناامیدمدوست داشتم شجاعت داشتم و ترس از روبه رویی با موانع و مشکلات رو کنار میذاشتم میرفتم دست به عمل میزدمبا قدرت تمام کارهارو انجام میدادمتا از خجالتِ عذاب وجدانی که این روزا(شایدم خیلی وقته) بابت تنبلیم دارم دربیام.این چند روز يکم جدی تر دارم درس میخونم تا ارزوهام فقط ارزو نباشه
دلم نمیخواد فقط رویا ببافم دلم میخواد اینهمه فکر و خیال که دارم یه جایی یه زمانی رنگ واقعیت پیدا کنهمیخوام راهی پیدا کنم که در ورای این چهار دیواری لذت زندگی
امروز پیامداد دهنت سرویسسسس فلانقد پول گوشی دادم
وبهش گفتم ب منچه خودت جوگیر شدی گفتی گوشی بگیرم؟
منم گفتم فلان مدلا خوبن وقیمتشونم مناسبه ن اینکه بری شیائومی
مدل بالا بگیری
بعد گف رز سفید و قرمز گرفته بودم واسش،بردمش جیگرکی،بعدم
رستوران و کلی دور زدیم حالش بهتر شد ولی بازم تو خودش بود
خاک برسر خرم ک نفمیده بودم ک منو دوس داره واقعا
بعدم ب من گف هی الوچه بندری ب حرفات گوش دادم همشو عمل
کردم
گفتم افرین راضیم ازت میگه فقط ده میلیون امرو
امروز، سیزده فروردین ۹۹، برداشتیم با برابچ و فامیل زدیم بیرون. (فامیل چهارنفرن)
به دورترین جای ممکن هم رفتیم
هر کدوممون با اون يکی ۳۰ سانت فاصله داشتیم
داداشم چادرو برداشت اورد باز کرد.
یه عده هم رفتن زیر انداز انداختن و نشستن
من فقط بالا سر سبزهها واستاده بودم که کسی گرهشون نزنه.
خو بگو بچه حالا کی خواست گره بزنه
شخصا اعتقادی به گره زدن سبزه ندارم من:/ افتادن به جون طبیعته فقط
اما هنوزم نمیدونم براچی گره میزنن
بگذریم
بعد داداشیم رفت توپ
امام صادق ع میفرمود حاجت خواستن از مردم موجب سلب عزت ورفتن حیا گردد و نومیدی از انچه دست مردمست موجب عزت مومن اسک در دینش و طمع. فقریست حاضر و اماده 5 احمد بن محمد بن ابی نصر گوبیدبامام رضا عرضکردم قربانت گردم برایم باسماعیل ابن داود کاتب توصیه یی بنویس شاید از او بهره یی ببرم فرمود مرا دریغاید مانند تویی چنین چیزی طلب کند تو بر مال تکیه کن هرچه خواهیز من بگیر
اندر نمازجمعه باران رحمت آید/باگوهربصیرت تقواوعزت آید/روح نمازجمعه باشد ولایت ودین/درآن شکوه مردم گلبانگ وحدت آید/هر ظهرجمعه خواند مارابه خودمصلا/برسفره فقیران بسیاربرکت آید/داردثواب حج وصدعمره ای نمازش/بر قلب شیعیان هم گنج ولایت آید/از خطبه های نابش دشمن هراس دارد/برمسلمین عالم هردم بصیرت آید/باشد قرارگاه تقوا وروح اخلاق/درجمعه بهر شیعه توفیق طاعت آید/اندر نمازجمعه زینت بنام مهدی است/بهرظهور مولا برقلب همت آید/
C.A.T آزمون اندر یافت کودکان فرمت فایل دانلودی: .zipفرمت فایل اصلی: pdfتعداد صفحات: حجم فایل: 762 کیلوبایت قیمت: 17000 تومان
دانلود پرسشنامه با موضوع C.A.T آزمون اندر یافت کودکان ،
در قالب pdf و در صفحه، شامل :
فهرست مطالب :
راهنمای آسمون انذر یافت کودکان
تعبیر وتفسیر آزمون
موضوع اصلی
قهرمان اصلی
خود پنداری
اشخاص، اشیاء ویا شرایط مطرح شده
اشخاص، اشیاء ویا شرایط حذف شده
مفهوم محیط
تعارض های شاخص
دفاع های اصلی
شذت سوپر ایگو
يکپارچگی ایگو
پردا
سبط پیغمبر تویی یا مجتبیزاده حیدر تویی یا مجتبینور چشم فاطمه دخت نبیحامی مادر تویی یا مجتبیدر سپهر پر فروغ پنج تنچارمین اختر تویی یا مجتبیخوبی خوبان همه اندر تو جمعکان سیم و زر تویی یا مجتبیسرور اهل جوانان بهشتبر کریمان سر تویی یا مجتبیخانه ات را در به روی خلق بازاجود و اکبر تویی یا مجتبیبا فقیران و نشرت بی نظیرلطف را مظهر تویی یا مجتبیچهره ات یادآور ختم رسلبا شکوه و فر تویی یا مجتبیدر شجاعت برتر از وصف و بیاناز یلان برتر تویی یا مجتبید
مورد داریم طرف (همون کاشف و کاتب) رفته زیراب دوست و همکلاسیشو زده تا نتونه اپلای آلمان بگیره. بعدش همون استاده اومده گفته فلانی زیرابتو زده.
خب چرا خودتو مسخره خاص و عام کردی. مگه قراره کسی جای تو رو تنگ کنه؟ همین استاده که رفتی پیشش زیراب دوستتو زدی میدونی درباره تو چی فکر ميکنه؟ چرا توهم دانایی و توهم خود بزرگ بینی باهم داری جانم؟
در ایامی نه چندان پیش از این تر سه خواهر بودی اندر شهر دختر
دو خواهر از يکی دیگر بزرگتر يکی کوچکتر از آن هر دو خواهر
پدر بر هر سه عاشق تر ز مجنون به عشق دختر کوچک که برتر
ز عشق بیش او بر دخت کوچک دو خواهر دوست تر میداشت مادر
پدر چون رخت از این دنیا بدر کرد حکومت گشت اندر دست مادر
ز ثروت آن دو خواهر را فزون داد نصیب دختر کوچک که کمتر
چو آن دختر برفت از پیش مادر به شوهر خار شد زآن کار مادر
تمام عمر با ای
مجید مجیدی کارگردان فیلم سینمایی خورشید» روایت دیدار خود با دو کودک کار در روزهای فراگیری و شیوع ویروس کرونا» را در قالب یادداشتی منتشر کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر، مجید مجیدی کارگردان سینمای ایران که کمتر از يک ماه قبل با فیلم خورشید» و پرداختن به زندگی کودکان کار در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت، در گیر و دار این روزهای سخت مبارزه با ویروس کرونا قصهای واقعی از ملاقاتش با ۲ کودک کار که ناچار به زبالهگردی برای گذران زندگی ه
دانلود نسخه خطی کمیاب کتاب تعبیر خواب(فارسی) با خط خوش و خوانا
تعبیر خوابی است که چنانکه در مقدمه گوید، از ائمه اهل بیت (ع) و از کتب مختلف که نام نبرده است، نقل قول میکند و مشتمل بر پنجاه و هفت باب است به قرار زیر: ۱. اندر دانستن خواب که راست است یا دروغ. ۲. اندر دانستن آنکه خواب را چند وجه تعبیر باید کرد. ۳. اندر خواب دیدن خدای تعالی و بهشت و دوزخ و فرشته و پیغمبران و امثاله. ۴. اندر دیدن خورشید و ماه و رعد و برق و تگرگ و باران و یخ و امثاله. ۵. اندر
آرامش ماه خدا اندر ولای حیدراست/الطاف بیحد خدا بهرعطای حیدر است/حیدر مددکن دائما گنجینه رب وا شود/اینک ولایت محوری درآن رضای حیدراست/زمزم زچشم شیعیان از غربت مولاچکد/گنج فصیلتهای دین از آن صفای حیدراست/قرآن دعا ومعرفت حاصل به قلب مومنین/اندر سحرباگریه ای درآن نوای حیدراست/افطارهم وقت اذان داردصفای دیگری/گنج سعادت شیعه رااندردعای حیدراست/وقت ظهورمهدوی آید به ناگه درزمین/شیعه همیشه مفتخر چونکه گدای حیدراست/
به نام خدا
در بزرگداشت اول اردیبهشت که روز سعدی نام گرفته است
در وصف سعدی علیه الرحمه
حجره داری تو به بازار شکر؟
یا فروشی به فلان تیمچه زر؟
از ختن مشک به انبان داری؟
یا گلاب است تو را از قمصر؟
جای واژه نکند يک خرمن
سبزه داری و گل اندر دفتر؟
که متاعت بود این سان عالی
بار نقل است تو گویی،همه تر
سعدیا روی سخن با تو بود
که درخشی همه جا مثل قمر
چه نامی و نامیرایی
چلچراغی بر اصحاب نظر
هر دو باغ سخنت از گل پر
و اندر آن نغمه سرا مرغ سحر
چشمه جاری و هو
به نام خدا
در بزرگداشت اول اردیبهشت که روز سعدی نام گرفته است
در وصف سعدی علیه الرحمه
حجره داری تو به بازار شکر؟
یا فروشی به فلان تیمچه زر؟
از ختن مشک به انبان داری؟
یا گلاب است تو را از قمصر؟
جای واژه نکند يک خرمن
سبزه داری و گل اندر دفتر؟
که متاعت بود این سان عالی
بار نقل است تو گویی،همه تر
سعدیا روی سخن با تو بود
که درخشی همه جا مثل قمر
چه نامی و نامیرایی
چلچراغی بر اصحاب نظر
هر دو باغ سخنت از گل پر
و اندر آن نغمه سرا مرغ سحر
چشمه جاری و هو
بایادمهدی جمعه ها آرامش دل میرسد/کشتی دین مصطفی بالای ساحل میرسد/آموخته برماخداهر دم ولایت محوری/باعشق مهدی دلبری سرفصل کامل میرسد/اشکی چکان باندبه ات تاهرگره راواکند/زمزم به چشم شیعیان برقلب واصل میرسد/آمادگی کامل شود اندر رکاب نائبش/پایان برظلم وستم یاهرچه باطل میرسد/اندر نمازجمعه ها گنج بصیرت باولاست/باوحدت و فرزانگی عزت به محفل میرسد/ایران اسلامی ما دارد شکوهی جاودان/هردم سلامی برامام خوب وراحل میرسد/يک لشکری آماده محو تمام دشمنان/
خب از اونجایی که میدونین من زندگی رو خیلی دوست دارم
و کاش بشه قبل مرگم کارایی که میخواستم همیشه انجام بدم رو انجام داده باشم
خب اینم لیست من
1. توی هر زمینه ای که حالا کنکور منو واردش ميکنه تلاشمو کرده باشم و آدمی شم که به خودم افتخار کنم
( میخواد زبان باشه میخواد هنر باشه میخواد پیراپزشکی یا . باشه )
2. مستقل شده باشم و خونه ای مطابق سلیقم و ماشین داشته باشم با یه سگ یا گربه خونگی
3. به زبان های انگلیسی و ( آلمانی یا فرانسوی ) و اسپانیایی تسلط داشت
احساس ميکنم به سندرم کلکسیونر مبتلا شدم هرکتابی که دارم احساس ميکنم کافی نیست و دلم میخواد برم چیزهاایی که بقیه دارند رو هم بخرن درصورتی که میدونم کتاب هایی که دارم کتاب های نسبتا خوبی ان و این منم که باید حداکثر استفاده رو ببرم .
همه چیز بیش از اندازه کند پیش میره اما من این روزها دوست دارم سرعت زندگیمو بالاتر ببرم دلم میخواد صبح ها از خواب بیدار شم ورزش کنم صبحونه بخورم و متوقف نشدنی کار کنم اما نمیدونم چرا نمیتونم به اون حد ایده آل خودم
امید زیادی ندارم اما مشتاق دیدارم .
پسا کرونا فیلم علمی تخیلی یا ژانر وحشت یا درام ؟!
نمیدانم !
اما از دوران حال .
فیلم بسیار بدساخت و زشت در ژانر دلهره . مثل شهربازی های ایران !
نمی دانی از دلهره ی ارتفاع دچار تهوع شده ای یا از ترس شکست جوش و پاره شدن تسمه و هزار کوفت غیراستاندارد دیگر !
خود ویروس مهیب و بی رحم و سمج يک طرف ؛ اوضاع بلبشو و قمر در عقرب و ناموزون و ناهماهنگ و کلا وضعیت خراب اندر خراب اندر خراب و .مکان جغرافیایی هم يک طرف .
ا
کالبدم بدنم جسمم همون هست که سابق بود. ولی روحم ریزش کرده.
انگار يکی دست و پا داره اما لمس شده و فلج هست.
یه بخشی از من نیست. احساس پیچکی رو دارم که دیوارش ریخته.
حواسم هست باید به خودم مسلط باشم و از خودم مراقبت کنم اما فرصت دلسوزی و آه و ناله به خودم ندم.
به قول امیر وضعیت سفید : ( که چقدر شبیه بود احوالاتش به احوالات من) قوی باش مرد!
اگر خورشید بر يک حال بودی
شعاع او به يک منوال بودی
ندانستی کسی کین پرتو اوست
نبودی هیچ فرق از مغز تا پوست
جهان جمله فروغ نور حق دان
حق اندر وی ز پیدایی است پنهان
چو نور حق ندارد نقل و تحویل
نیاید اندر او تغییر و تبدیل
تو پنداری جهان خود هست قائم
به ذات خویشتن پیوسته دائم
کسی کو عقل دوراندیش دارد
بسی سرگشتگی در پیش دارد
ز دوراندیشی عقل فضولی
يکی شد فلسفی دیگر حلولی
خرد را نیست تاب نور آن روی
برو از بهر او چشم دگر جوی
دو چشم فلسفی چون بود احول
ز وح
دوست میفرماید اینها که دیدی اوهامه. آخرین تلاش های تو، برای جدا نشدن از این یار چند ساله ست. ما هنوز توی خواب زندگی ميکنیم.
امان از این خواب های آشفته. امان از این خوابهای پریشان کننده. امان از این احوالات دگرگون شونده. امان از این بی قراری ها.
اتوبار اندر گو
22173179.
دااآهااابشرکت حمل ونقل اندر گو
متخصص حمل اثاثیه منزل کالای اداری در تمام ل حمل ونقل در تمام نقاط کشور.
شماره های تماس باربری
باربری اندرزگو 22173179
شَ
با. هلال
ااتنووبللش
پپ
د شش
قسم به خالق يکتا،خدای احساسات
قسم به حس غزل،به رنگ احوالات
قسم به چشم تو که مهد اشعار است
بدون عشق تو کار عاشقی زار است
قسم به صورت تو،به بازی ابیات
قسم به حال دلم،به این همه آیات
قسم به سرخی خونم به حمله اشرار
قسم به بی محلی تو،قسم به این اصرار
قسم به دلربایی تو،به غربت منِ زار
قسم به فاصله ها،بشنو این تکرار
ماه هم از شوق تو شب روشن است
در نگاهت عطر یاس و سوسن است
وصف چشمانت خودش يک مثنوی
تو دلیل شعر من،من هم برایت مولوی
خنده ی زیبای تو قلب حزی
۱. ترس هر چه عمیقتر باشد درونیترین قدرت ما را به حرکت وا خواهد داشت. هنگام ترس جسم نیز به حالت آماده باش در میآید. . ترس وجود شما را مجهز ميکند تا آن چیزی را که ما به آن نام "شکست" دادهایم به سرتان نیاید. پس ترس احساس بدی نیست، اما چون ناراحتی زیادی را بر سیستم عصبی تحمیل ميکند بسیاری از مردم تمایلی به احساس آن ندارند. . ترس در مواقع به جا احساس مفیدیست. از ترس نترسید اما آن را محدود کنید. زیرا در غیر این صورت ترس شما را محدود خواهد کرد.
آن
در این مطلب کمی راجع به احوالات خودم در این روزها، سوال پرتکرار این روزها، حرفهایی از جنس هدف و اشتیاق، علائم هشداردهنده در زندگی و آموختههایم از کرونا صحبت میکنم. اگر فکر میکنید این مطالب وقتتان را تلف نمیکند میتوانید همراه شوید.
ادامه مطلب
تشریح باغ فدک و احوالات کوچه
مرحوم حاج عبدالعظیم ذهنی زاده تبریزی متخلص به "سائل"
واحسرتا غروبه یتوب نیّر هدی
دوشدی خفایه جلوه ی والشَّمسِ و الضُّحی
یوز ویردی ظلمت عالم اسلامه سر به سر
دین اهلینه مصیبت آرا تار اولوب فضا
امّته که بی بصیرتیدی آزدی حق یولی
قالدی تمام دشت ضلالتده کَالعَمی
حال مرضده ایستدی بیر خط یازا نبی
تا خطّ حقّ و باطلی ایتسون او خط جدا
ادامه مطلب
برای بار چهارم ثبت نام کنکورم رو ویرایش کردم و اون کاری که نباید ميکردم رو کردم و تمام! برای اولین بار کاری در حق خودم کردم که نه پشیمونی به بار میاره و نه این که به ضررم میشه. خوشحالم. :)
خب من لادنم. من، منم! آره من خود خودمم. کارای تو به خودت مربوطه و کارای منم همینطور! پس من سایه ی تو نیستم و مختارانه و بدون الگوگیری از تو دقیقا همین چند دقیقه پیش بهترین انتخاب زندگیم رو انجام دادم. چقدر خوشحالم. :))
+ منی که نام شراب از کتاب میشستم
زمانه کاتب د
از قبیله باران: روایتی شاعرانه و دلنشین از زندگی و احوالات شیخ مرتضی زاهد
از قبیله باران : خسرو آقایاری، نشر سوره مهر
معرفی:
من ازآسمان می آیم. قطره ای بارانم وجزء آیت های خدای مهربان اگر دوست داری باران باشی باید با قطره قطره هایی که از آسمان می آید همراه شوی. پس بااین قطره همراه باش.
بریده کتاب(۱):
میوه های درخت، هرچه دست نیافتنی تر ودور از دسترس باشند، زیباتر وتحريک کننده ترند. مردم خیلی از وقت ها به میوه های دم دستی قناعت می کنند. آنها مثل
ای نادیِ حَقّ مُکَلِم طورنزديک به دل ز دیده مستور
اکوان و مکان را همه در برنورت به دو عالم همه منثور
ره یافتگان را تو صف آورفرمانبرت ای کاتب منشور
فرمان تو روشن و عیان استبر خلقِ جهان واضح و مزبور
ابناء بشر دریغ و درداذوالعین به سر زچشم دل کور
دلبسته ی دلفریب دهرنددر جیفه ی دنیا همه محصور
یارب مگذار به خود بشر راامیدِ همه تویی ، تو منظور
دل کنده ی این منزل و خواهیمماُوای اَبَد قائم و معمور
یارب ز کَرَم فتانه ی زاربا حور و پری نما تو محشور
۹۷/۱۱
میدانمهست تاریخ بی نظیری در همهمه ی زندگیِ بی سر و سامانِ منکه در گوشه ای از ازدحام خیابانی شلوغمی نشینی کنارِ من و از غیب ترین احوالات دلم با من سخن می گوییو من از لطافت کلماتت تو را خواهم شناختبا تو عمق جانم را به زبانم جاری ميکنمو نگاهم را لبریز از تبسم محزونت خواهم ساختآن روز در کنار رهگذرانِ بی توجهآرام پا به پای اشک هایت اشک خواهم ریخت !
سلام
روزها اینقدر گرمه ولی باید وایساد باید با تمام حرف و حدیثا جنگید باید ربات تموم بشه باید پرینتر ساخته بشه باید کانال تحویل گرفته بشه و
این روزا کارم فقط دویدنه فقط دارم میدوم امروز به خودم اومدم دیدم صبح تا ظهره نشستم بگذرم
ولی تا روتخت بیمارستان بودم به این فکر کردم که دیدی حاج ممد دیدی مردنم زیاد سخت نیست یهو یه بشکن و یاعلی ولی کاری که عوض داره گله چی چی نداره مام گله نداریم شکری خدا
تا چن وقت مجبورم شبا تنها باشم ولی خب یاد
چو زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید
سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کاربند
پذیرندهٔ هوش و رای و خرد
مر او را دد و دام فرمان برد
ز راه خرد بنگری اندکی
که مردم به معنی چه باشد يکی
مگر مردمی خیره خوانی همی
جز این را نشانی ندانی همی
ترا از دو گیتی برآوردهاند
به چندین میانجی بپروردهاند
نخستین فطرت پسین شمار
تویی خویشتن را به بازی مدار
شنیدم ز دانا دگرگونه زین
چه دانیم راز جهان آفرین
نگه کن سرانجام خود را ببین
چو کار
در نگارچشم گریان دیدنی است/اشکها اندر وصالش دُرغلطان دیدنی است/گاه اندر يک عبادت عشق ایزد پرفروغ/نیمه ی شب معرفت درکوی رحمان دیدنی است/يک زمان از خشیت حق اشک جاری میشود/مشکلات شیعه آنجا هست آسان دیدنی است/ازولای آل احمد دل شود باران شوق/باولایت تا شهادت سوی ایمان دیدنی است/يک زمانی هم مجسم کربلابرعاشقان/گریه برغمهای زینب مثل باران دیدنی است/درمسیرحق پرستی اشک طوفان ميکند/گریه ازروی بصیرت بهرانسان دیدنی است/از فراق و عشق مهدی شیعه گ
امروز صبح برای چشم باز کردن دلم صبح بخیر می خواست
یادم رفته بود صبح ها می تونه همچین آپشنی هم داشته باشه
*از اینکه برای خانواده اینقدر کم وقت گذاشتم صبح خودم رو سرزنش کردم
**با توجه به اینکه هنوز در خانه نشستم قطعا برای اولین بار دیر به محل کارم میرسم
از آدمایی که سروقت نیستند خوشم نمیاد
همیشه میدونستم از مرگ میترسم اما هیچ وقت انتظار این حجم ازش رو نداشتم. این یه هفته که حال بابا مساعد نبود و سرفههای بد داره و تب و لرز و سردرد میاد و میره، نمیتونم تشخیص بدم این نفستنگی واقعیه یا توهم.
بابا میگه مثل اینکه تا يکی رو کرونایی نکنی دست برنمیداری. اول که با اصرار منو فرستادی آزمایش و حالا نوبت خودته.
به همین منظور برای جلوگیری از حال بد تصمیم گرفتم توییتر رو دیاکتیو کرده و تا اطلاع ثانوی تلگرام هم چک نکنم.
باسمه تعالیحاج قاسم سلیمانیمن نمی دانم چرا اشکم شده آبی رواناین خلوص حاج قاسم باعث حزنی چنانمن که باشم وصف او گویم سخن یا گفته ایاو قیامش چون حسین ابن علی در این زمانیاد او ،افکار او، چون راه زهرا و علی استمردم ایران چه زیبا پاس می دارند از آنعلت اصلی که شد باعث، شوی سردار دلدر خلوص است و ریاضت با درونت بی گماناو شهیدی دیگر از یاران جدش کربلاسید و آقای ما باشد قاسم در میاندر قیاس کشتگان کربلا، عاجز منمآنچه ماند از جسد ،انگشتر جدش چه سانوعده
عیدغدیرخم شده راهی آن صحرا شویم/درآستان مرتضی يک قطره ازدریاشویم/برروی دست مصطفی مولاعلی شدجلوه گر/بهرولای حضرتش حامی چون زهراشویم/آنجا تمام انبیاء شاهدبرای حیدرند/پیمان بامولازده محبوب بريکتا شویم/صحرای جحفه درجهان خورشید دلهاگشته است/همراه کل حاجیان ماشیعه طاهاشویم/اندر ولایت محوری شیعه همیشه سرفراز/بهرامیرمومنان عاشق در این دنیاشویم/گنج فضیلتهای او دریای بی پایان حق/باپیروی از علی الگو وهم زیباشویم/دارالشفای بندگی باشد ولایت محو
باسمه تعالیحاج قاسم سلیمانیمن نمی دانم چرا اشکم شده آبی رواناین خلوص حاج قاسم باعث حزنی چنانمن که باشم وصف او گویم سخن یا گفته ایاو قیامش چون حسین ابن علی در این زمانیاد او ،افکار او، چون راه زهرا و علی استمردم ایران چه زیبا پاس می دارند از آنعلت اصلی که شد باعث، شوی سردار دلدر خلوص است و ریاضت با درونت بی گماناو شهیدی دیگر از یاران جدش کربلاسید و آقای ما باشد قاسم در میاندر قیاس کشتگان کربلا، عاجز منمآنچه ماند از جسد ،انگشتر جدش چه سانوعده
ای نادیِ حَقّ مُکَلِم طور
نزديک به دل ز دیده مستور
اکوان و مکان را همه در برنورت به دو عالم همه منثور
ره یافتگان را تو صف آورفرمانبرت ای کاتب منشور
فرمان تو روشن و عیان استبر خلقِ جهان واضح و مزبور
ابناء بشر دریغ و درداذوالعین به سر زچشم دل کور
دلبسته ی دلفریب دهرنددر جیفه ی دنیا همه محصور
یارب مگذار به خود بشر راامیدِ همه تویی ، تو منظور
دل کنده ی این منزل و خواهیمماُوای اَبَد قائم و معمور
یارب ز کَرَم فتانه ی زاربا حور و پری نما تو محشور
۹۷/۱
از 2 اسفند خونه هستم
و ب جز 2 بار پام از در بیرون نذاشتم
چرا دروغ اوایل خونه نشینی برام سخت بود خصوصا منی که خوابگاه میشم و تو اتاقی اندازه اتاق خودم با 6 نفر دیگه زندگی ميکنم و همیشه يکی هست برای هم صحبتی ولی حالا تنهام ب جز چند کلمه ای ک با پدر و مادر رد وبدل میشه
ولی این هفته هفتهی خیلی خوبی بودی از افسردگی خانه نشینی خبری نیست و کتاب مرشد و مارگاریتا رو شروع کردم روزی 50 صفحه میخونم ازش
و از امشب شروع ميکنم ب فیلم دیدن و لذت بردن از فصل قشنگ
پوتین حکم تعلیق پیمان INF را امضا کرد
در پاسخ به خروج واشنگتن از پیمان منع استفاده موشکهای میانبرد اتمی»، رئیسجمهور روسیه حکم تعلیق این پیمان را امضا کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امیدوارم بعضیها از پوتین یاد بگیرند: آمريکا خارج شد، نشستند توجیه کردند که : کماکان اروپا در توافق، هست» و نهایتاً به وعده های ایشان دل خوش کردند و امروز هم که مطالبات ما از اروپا، روزی پس از روزی دیگر، دائماً معطل می ماند هیچ اقدام صریح و مستقی
این مدت که فقط یه ناظر منفعل بودم مثل خدا، فهمیدم زیادی قرن بیست يکمی هستی. قرنی که توش کارای بشر خیلی قابل درک نیست. بنظر خیلی وقته دنبال یه شادی میگردی: یه شادی بی انتها، پُر از احوالات تکراری، پرُ از عکسهای سلفی با ژست های نمایشی، پُر از بقیه، پُر از قمارای دو سر باخت. میدونی بنظرم وارد بازی قرن شدی. باید یه فکری کرد.
این مدت که فقط یه ناظر منفعل بودم مثل خدا، فهمیدم زیادی قرن بیست يکمی هستی. قرنی که توش کارای بشر خیلی قابل درک نیست. بنظر خیلی وقته دنبال یه شادی میگردی: یه شادی بی انتها، پُر از احوالات تکراری، پرُ از عکسهای سلفی با ژست های نمایشی، پُر از بقیه، پُر از قمارای دو سر باخت. میدونی بنظرم وارد بازی قرن شدی. باید یه فکری کرد.
علیاکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی:
اگر نعمت انقلاب اسلامی و ولایت فقیه نبود ما سر از ناکجا آباد در میآوردیم.
__________________
علی اکبر خان! میشه بفرمایید با وجود چنین اعتقادی ، چرا در زمان مذاکره با آمريکا بر سر مسئله هسته ای ، به بدبینی های معظم له نسبت به مذاکرات، کوچکترین وقعی ننهادید؟؟؟ و با تبلیغات سرسام آور و اصرارهای مکرر به کار خود ادامه دادید؟ نکند این که فرموده اید، صرفا مصرف خاص ی» دارد و اعتقاد حقیقی پشت آن نیست؟؟؟ چه طور
کلاه فقر را بر سر نیابی
مگر وقتی که ترک سر بگویی
سبو بشکن که آبی نه سبویی
ز جو بگذر که دریایی نه جویی
سفر کن از من و مایی که مایی
گذر کن از تو و اویی که اویی
چرا چون آس گر خود نگردی
چو آب آشفته سرگردان چو جویی
پشیمانی بود در هرزه گردی
پریشانی بود در سو به سویی
تو باری از خود اندر خود سفر کن
به گرد عالم اندر چند پویی
که را می پرسی؟ از خود وانپرسی؟
که را گم کردی؟ آخر نگویی؟
ز خود او را طلب هرگز نکردی
اگر چه سالها در جستجویی
ت
بین درگیریایی ذهنی امشب؛ بین حرف زدنم با خدا و بین خیلی چیزای دیگه که قابل بیان نیستن پایان امشب شد خوندن این شعر از حافظ
میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمتخوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیستخوش تقاضا میکنی پیش تقاضا میرمت
عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاستگو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت
آن که عمری شد که تا بیمارم از سودای اوگو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت
گفته لعل لبم هم درد بخشد هم دواگاه پیش درد
غزلی ناب از مولوی، دیوان شمسای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرهازان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفازان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کمزان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطازین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بدزان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطاچندین چشش از بهر چه تا جان ت خوش شودچندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیااز بد پشیمان میشوی الله گویان میشویآن دم تو را او میکشد تا وارهاند مر تو رااز جرم ترسان میشوی و
درباره این سایت